معنی انتقامجو
لغت نامه دهخدا
انتقامجو. [اِ ت ِ] (نف مرکب) کینه کش.
کین پژوه
کین پژوه. [پ َ] (نف مرکب) کینه جو. انتقامجو. کینه خواه:
سرانجام پیران بیامد ز کوه
مرا برد نزدیک آن کین پژوه.
فردوسی.
کین فزای
کین فزای. [ف َ] (نف مرکب) سخت کینه ور. بسیار انتقامجو:
به هفتم برانیم زیدر سپاه
که او کین فزای است و من کینه خواه.
فردوسی.
کین ستان
کین ستان.[س ِ] (نف مرکب) منتقم و انتقام کشنده. (ناظم الاطباء). خونخواه. انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و کین ستانی شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
تلافیجو، کینهتوز، کینهکش، کینهور، منتقم،
(متضاد) معفو
واژه پیشنهادی
کیننه ای
بسیار انتقامجو
کین فزای
اثری از فردریک فورسایت نویسنده انگلیسی
انتقامجو
اثر معروف ژوزه آچه گارای
زن انتقامجو
انگلیسی به فارسی
انتقامجو
فرهنگ فارسی آزاد
معادل ابجد
601