معنی امپراطور
لغت نامه دهخدا
امپراطور. [اِ پ ِ] (اِ) رجوع به امپرتوری شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
لاتینی شاهنشاه سالار (اسم) عنوان سرداران روم قدیم، پادشاه مقتدری که بر ممالک و نواحی بسیار سلطنت کند شاهنشاه. امپراطور ایمپراطور.
فرهنگ عمید
پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملتهای مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد، شاهنشاه،
[قدیمی] لقب سرداران بزرگ روم،
فارسی به انگلیسی
حل جدول
تزار
امپراطور آلمان
قیصر ویلهلم دوم، رایش
پروانه امپراطور
دور پرواز ترین حشره، پهن ترین حشره
دورپروازترین حشره، پهنترین حشره
امپراطور دیوانه
نرون
امپراطور روسیه
قیصر
امپراطور ژاپن
میکادو
نخستین امپراطور هندوستان
موریا
فرهنگ واژههای فارسی سره
شاهنشاه
فارسی به عربی
الإمبراطور
معادل ابجد
459