معنی اصطبل

لغت نامه دهخدا

اصطبل

اصطبل. [اِ طَ] (معرب، اِ) جای باش ستور. لغت شامی است. (منتهی الارب). مأخوذ از یونانی، جای باش ستور که بفارسی شنکله و شولیده نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسطبل هم رواست و آن بمعنی جایگاه دواب یا جای نگهداری آنهاست. ج، اصطبلات، اصابل. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). مکان بستن اسپان. (از صراح) (از مزیل الاغلاط) (غیاث) (آنندراج). جای بستن ستور که نام دیگرش طویله است. (فرهنگ نظام) (آنندراج). با اتابل فرانسه از یک اصل است و لاتینی استابولوم است. و جوالیقی آرد: ابن درید گوید اصطبل عربی نیست و این شعر را دیگری انشاد کرده است:
لولا ابوالفضل ولولا فضله
لسد باب لایسنی قفله
و من صلاح راشد اصطبله.
(از المعرب ص 19).
و در حاشیه بنقل از نسخه ای دیگر آرد: اصطبل رومی است. آخور ستور یعنی پایگاه. (مؤید). جای ستور. ج، اصطبلات، اصابل. (مهذب الاسماء). آخر. (زمخشری). پاگاه. طویله. ستورگاه. آخور. آخور چارپایان. آکنده. ستورخانه. جای ستور. شترخانه.جای ایستادن دواب. جای دواب. جای ستور. و رجوع به دزی ج 1 ص 26 شود.


اصطبل اژیاس

اصطبل اژیاس. [اِ طَ ل ِ اُ] (اِخ) اصطبلی که هرکول آنرا برُفت. رجوع به اژیاس شود.


اصطبل عنترة

اصطبل عنتره. [اِ طَ ل ِ ع َ ت َ رَ] (اِخ) نام جایی میان عقبه ٔ ایله و ینبع بر راه حاج مصر.

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فرهنگ عمید

اصطبل

اسطبل

مترادف و متضاد زبان فارسی

اصطبل

آخور، ستورخانه، ستورگاه، طویله

فرهنگ معین

اصطبل

طویله، آخور،

حل جدول

اصطبل

آخور، طویله، ستورخانه


سرپرست اصطبل

آخور سالار

میر آخور

میرآخور

فارسی به عربی

اصطبل

نورس

فرهنگ فارسی هوشیار

اصطبل

طویله چهار پایان


اصطبل تابستانی

کاچه (گویش گیلکی)


اصطبل شتران

آینگ

واژه پیشنهادی

سرپرست اصطبل

آخور سالار

معادل ابجد

اصطبل

132

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری