معنی  آب دهان

لغت نامه دهخدا

آب دهان

آب دهان. [ب ِ دَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بزاق. بصاق. خیو. تفو. خدو.
- امثال:
آب دهان برای چیزی رفتن، خواهان و آرزومند آن بودن.

تعبیر خواب

آب دهان

اگر بیند آب دهان می انداخت، سخنی گوید که او را حلال نباشد و اگر بیند که در مسجد آب دهان می انداخت دلیل که سخن در دین گوید و نیز به هر موضع که آب دهان انداخت، در اصل آن موضع گوید: اگر بیند که آب دهان بر دیوار انداخت دلیل که مالی هزینه کند در رضای حق تعالی. اگر آب دهان به زمین افکند، دلیل که ضیاع خرد. اگر آب دهان به دیوار افکند، دلیل که عهد بشکند یا قسم دروغ گوید - محمد بن سیرین

اگر کسی بیند آب دهان بر او انداختند، دلیل که به اهل بیت وی طعنه زنند. اگر بیند خون به آب دهان آمیخته بود، دلیل که مال حرام بخورد و دروغ بسیار گوید. - جابر مغربی

اگر آب دهان گرم بود، دلیل درازی عمر است، اگر سرد بود، دلیل مرگ است، اگر سیاه بود غم و اندوه است، آب دهان زرد دلیل بیماری است. آب دهان خشک دلیل درویشی است و لعاب دهان چون از دهان بیرون آید، بی آن که جامه را بیالاید، عملی است که بگوید، اگر لعاب خون باشد، دلیل است که عملی باطل و دروغ گوید. اگر بیمار بلغم از دهان به زمین افکند، دلیل که از بیماری شفا یابد. اگر دید بلغم از گلو بیرون آور و به آستین بگرفت، مال خود بر عیال هزینه کند - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فرهنگ فارسی هوشیار

آب دهان

بزاق، بصاق، خیو، به تعبیر آب دهان برای چیزی رفتن، خواهان وآرزومند آن بودن، بزاق

فرهنگ معین

آب دهان

(دَ) (ص مر.) دهن لق، کسی که راز نگه دار نیست.

حل جدول

 آب دهان

قشا


آب دهان

بزاق

خدو، قشا، تف. (از ناظم الاطباء)

بزاق، خدو، تفو، خیو

قَشا

خدو، قشا، تف

خدو

قشا

واژه پیشنهادی

آب دهان

کالیار

معادل ابجد

 آب دهان

63

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری