معنی آبزن

لغت نامه دهخدا

آبزن

آبزن. [زَ] (اِ مرکب) حوض و خزانه ٔ حمام، مرادف آبشنگ: و یجب ازاله ما مکث من الماء فی الابازین لئلایفسد فیضر. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی، در شرایط حمام). || ظرفی فلزین یا چوبین یا سفالین باندازه ٔ قامت آدمی با سرپوشی سوراخ دار که بیمار را درآن نشانند و سر وی از سوراخ بیرون کنند. و آن دو گونه است، آبزن تر و آبزن خشک. در آبزن تر آب گرم مخلوط به ادویه یا آب ادویه ٔ جوشانیده کنند و در آبزن خشک دواهای خشک ریزند یا بخور کنند و بیمار را در آن بنوعی که مذکور شد بنشانند یا بخوابانند:
همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبزن
مگر کو سر و تن بشوید بخون
شود فال اخترشناسان نگون.
فردوسی.
[درِ خانه] بازگشادند بضرورت، آبزنی دید از رخام مانند حوضی و در آنجا مردی پیر همی خوابانیده بر قفا...ابوموسی پرسید از حال وی، گفتند این شخص دانیال پیغامبر است... در این شهر [شوش] بمرد وی را در این آبزن نهادند، و هر وقت که بباران حاجت افتد بیرون برندش و دعا کنند. (مجمل التواریخ). و خونهای ایشان در آبزنی ریزند و ملک را ساعتی در آن بنشانند. (کلیله و دمنه). || دوائی که در آبزن کنند. نطولی که مریض را در آن نشانند. (بحرالجواهر).

فارسی به انگلیسی

آبزن‌

Bathtub, Jacuzzi

فرهنگ فارسی هوشیار

آبزن

حوض کوچک


ظرف که در آن خود را شویند

آبزن


آبسنج

(اسم) آبزن آبسنگ آبشنگ.

فرهنگ عمید

آبزن

ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شست‌وشو دهند، حوض کوچک، وان، آب‌شنگ، آب‌سنگ: همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ـ مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فردوسی: ۱/۷۷)،


آب سنگ

آبزن

فرهنگ معین

آبزن

(اِ.) تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو می ریختند و بیمار را در آن می گذاشتند، وان، (اِفا.) آرام دهنده، تسکین دهنده، شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد. [خوانش: (زَ)]

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

حوضچه

آبزن، حوض‌کوچک


گرمابه

آبزن، حمام، تابخانه

معادل ابجد

آبزن

60

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری