معنی یک روند

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

یک روند

پشت سرهم پیاپی لاینقطع: اما تا آنجا که فعالیت همیشگی زن و مرد خانواده دود یک روند آشپزخانه حیاط پرگل و سبزه نشان میداد. . . .


روند

روش، رفتار، طریقه

لغت نامه دهخدا

یک روند

یک روند. [ی َ / ی ِ رَ وَ] (ق مرکب) در تداول عامه، پشت سر هم. پیاپی. لاینقطع.


روند

روند. [رَ وَ] (اِمص، اِ) چنانکه روال در این اواخر اختراع به غلط شده و منشی ها و نویسندگان عامی در نوشته های خود می آورند و از آن روش و طریقه اراده می کنند روند نیز به معنی طریق و روش و ترتیب بکار می رود. سبک. وتیره. روال. روش. طریقه. طریق. || راههای تنگ و کج و معوج کوهستانی. (یادداشت مؤلف). || (ق) پیاپی. مستمر. دمریز. متصل. گویند: این بچه روند گریه می کند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- یک روند، یک ریز. پیاپی.

روند. [رِ وَ] (ع اِ) روند صینی. دوایی است معروف و اطباء الف زیاده کنند پس راوند چینی گویند. (منتهی الارب). ریوند. راوند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به راوند و ریوند شود.

روند. [رَ وَ] (اِخ) دهی از بخش صومای شهرستان ارومیه. سکنه ٔ آن 123 تن. آب آن از رود نازلو و چشمه. محصول عمده ٔ آنجا غلات و توتون. صنایع دستی زنان اهالی جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ عمید

یک روند

پیاپی و پشت‌سرهم،


روند

روش، رفتار، طریقه، طرز،

دور، دوره، نوبت،

فرهنگ معین

یک روند

(~. رَ وَ) (ق.) (عا.) پیاپی، پشت سر هم.


روند

(رَ وَ) (اِ.) رفتار، طریقه.

حل جدول

یک روند

پیاپی، پشت سرهم


روند

روال

فارسی به آلمانی

روند

Bearbeiten, Verarbeiten, Verfahren, Vorgang (m)

فارسی به عربی

روند

عملیه

معادل ابجد

یک روند

290

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری