معادل ابجد
یون در معادل ابجد
یون
- 66
حل جدول
یون در حل جدول
فرهنگ معین
یون در فرهنگ معین
- (اِ.) نمد زین، روپوش زین.
- (یُ) [فر. ] (اِ. ) اتم یا گروهی از اتم های باردار است که یک یا چند الکترون از دست داده است. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
یون در لغت نامه دهخدا
-
یون. (اِ) فلس و فلوس. (ناظم الاطباء) (برهان). فلس. (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری):
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
با نص حدیث و نظم قرآن
یونی نرزد حدیث یونان.
خاقانی.
|| نمد و نمدزین. (ناظم الاطباء) (از برهان). نمدزین. (فرهنگ اوبهی) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از آنندراج). غاشیه ٔ زین. (یادداشت مؤلف). نمدزین باشد. (لغت فرس اسدی):
مرکب غزو ورا کوه منی زیبد زین
پرده ٔ خان ختا زین ورا زیبد یون. توضیح بیشتر ...
- یون. (ترکی، اِ) به معنی مطلق پشم استعمال شود. (انجمن آرا) (آنندراج). کلمه ٔ ترکی است، اوحدی آن را استعمال کرده است. (یادداشت مؤلف). به معنی پشم ظاهراً فارسی باشد، چه بزیون راکه سندس یا نوعی سندس است از مرغزی کنند که پشم نرم زیر موی بز است و بز معز و ماعز است. رجوع به تاج العروس ذیل کلمه ٔ سندوس شود. (یادداشت مؤلف). یونک. توضیح بیشتر ...
- یون. [] (از لاتینی، اِ) ماه قیصری، اول آن مطابق است با اول حزیران ماه رومی و بیست وپنج خردادماه جلالی و سیزدهم ژوئن ماه فرانسوی. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
- یون. (اِخ) ناحیه ای به خراسان بزرگ: پادشایی است [به خراسان] خرد اندر شکستگی ها و کوههای آن را یون خوانند از پس ناحیت سکیمشت و دهقان او را پاخ خوانند و قوتش از امیر ختلان است و ازآن ناحیت نمک خیزد. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 100). توضیح بیشتر ...
- یون. [ی َ وَ / یو] (اِخ) نام پسر یافث. (ناظم الاطباء). رجوع به یونان شود. توضیح بیشتر ...
- یون. (اِخ) یونانی. قومی که در یونان می زیستند و خود کلمه ٔیونان را هم ایرانیان از همین کلمه گرفته اند و بر سرزمین آنها که هلاس باشد اطلاق کرده اند. (از فرهنگ ایران باستان صص 113-114). توضیح بیشتر ...
- یون. (اِخ) قسمت آسیای صغیر یونان قدیم: چوب سدر که استعمال شده، آن را از محلی آورده اند که کوه نامیده می شود. مردمان ایبرناری این چوب را آوردند. از مملکت بابل، کری و یون تا شوش آنها را آوردند. تزیینات برجسته ٔ قصر از یون آورده شده. ستونهای مرمر که در اینجا به کار رفته از شهری است که اهالی یون و سارد آنها را آورده اند. صنعتگران که در این قصر کار کرده اند. بابلی ها و یونی ها. از این آجرها ساختند. (از ایران باستان ج 2 ص 1605). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
یون در فرهنگ عمید
- اتم یا گروهی از اتمها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند،. توضیح بیشتر ...
-
نمدزین،
غاشیه، روپوش: از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد / وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون (عنصری: ۳۴۳)،
پول خُرد،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
یون در فرهنگ فارسی هوشیار
- فلس و فلوس
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید