معنی یورش
لغت نامه دهخدا
یورش. [ی ُ / یو رِ] (ترکی، اِ) حمله و هجوم و هله و همه. (ناظم الاطباء). حمله و بر دشمن دویدن. (آنندراج). هجوم. حمله: به یک یورش صفوف دشمن را درهم شکستند. (یادداشت مؤلف):
دو شاه چنین کرده یورش بسیچ
مرا خود نبد غیر پیکار هیچ.
نظام قاری.
- یورش آوردن، حمله آوردن. تاختن. تاختن آوردن. هجوم آوردن: سواران گرجیه نیز از یک طرف بر لشکر افغان یورش آورده. (مجمل التواریخ گلستانه).
- یورش بردن، بر کسی تاختن. حمله کردن به قصد غافلگیری.
|| سواری کردن بر مهم به تعجیل. || کوچ کردن. (آنندراج). || در تداول فارسی، بار. دفعه. مره. کرّه. نوبت. (یادداشت مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Assault, Charge, Descent, Foray, Incursion, Inroad, Onrush, Push, Raid, Sally, Storm, Strike
فرهنگ عمید
هجوم، تاختوتاز،
فرهنگ فارسی هوشیار
تاخت و تاز
فرهنگ معین
(رِ) [تر.] (اِ.) تاخت و تاز، هجوم.
حل جدول
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
516