معنی ینگا

لغت نامه دهخدا

ینگا

ینگا. [ی َ] (ترکی، ص) ینگی. نو. (آنندراج).

ینگا. [ی ِ / ی َ] (ترکی، اِ) مشاطه. (آنندراج). ینگه ٔ عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه ٔ پدر به خانه ٔ شوی رود. (یادداشت مؤلف):
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.
مولوی.
و رجوع به ینگه شود. || زن برادر و زن عم. (آنندراج). || کدبانو. (آنندراج).


ینگه

ینگه. [ی ِ گ َ / گ ِ] (ترکی، اِ) زن که از خانه ٔ عروس همراه کنند تا در شبهای اول عروسی پشت حجله نشیند و حوایج برآرد. (یادداشت مؤلف).زن مجرب و مسنی را گویند که همراه عروس از خانه ٔ پدر به خانه ٔ شوهر می رود و در ترتیب کارها و طرز برخوردهای او با مسائل و اشخاص راهنمایی اش می کند. ینگا.
- ینگه ٔ عروس، زنی که همراه عروس کنند به شب زفاف. (یادداشت مؤلف).


گردک

گردک. [گ ِ دَ] (ص مصغر) مصغر گرد باشد. (برهان) (آنندراج). (از: گرد + ک، پسوند تصغیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین). || (اِ) خرگاه که خیمه ٔ بزرگ مدور است. و بعضی خیمه ٔ کوچک را گویند که مخصوص پادشاه باشد. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی):
دو گردک داشتی خسرو مهیا
برآموده به گوهر چون ثریا.
نظامی.
در این گردک نشسته خسرو چین
در آن دیگر فتاده شور شیرین.
نظامی.
ز گردکهای دورادور بسته
مه و خورشید چشم از نور بسته.
نظامی.
|| حجله که بجهت عروس بیارایند. (برهان):
گرفتش دست بنشاندش بر آن دست
برون آمد در گردک بر او بست.
نظامی.
آمد از حمام در گردک فسوس
پیش او بنشست دختر چون عروس.
مولوی (از آنندراج).
- شب گردک، کنایه از شب زفاف است. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). کردی گردک (شب زفاف، ماه عسل). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین):
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت دادش اندر دست تو.
مولوی.
بجز بانگ دفت نبود نصیبی
که هستی چون خصی در روز گردک.
مولوی.
|| ترجمه ٔ جمله هم هست. (برهان). || لغز. چیستان. (از برهان) (از فرهنگ رشیدی). آن را به هندی پهیلی گویند. (غیاث) (جهانگیری). بردک. (جهانگیری). || نانی که درون آن را پر از حلوای قند ومغز بادام و پسته و غیره کنند و پزند و آن را در خراسان کلنبه گویند. (برهان). کلیچه که اندرون آن از قند و مغز بادام پر کنند. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). وآن را کلنبه گویند. (فرهنگ رشیدی). کلیه (ظ: کلنبه) خوانند. (جهانگیری).

فرهنگ عمید

ینگا

نو، جدید،


ینی

ینگا

حل جدول

ینگا

نو و جدید


نو و جدید

ینگا

فرهنگ معین

انگه

زنی که شب زفاف همراه عروس به خانه داماد می رود، زن برادر، دایه خاتون. ینگه و ینگا، هم گویند. [خوانش: (اِ گَ) (اِ.)]

معادل ابجد

ینگا

81

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری