معنی یموت
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
یموت. [ی َ] (اِخ) نام ایل و طایفه ای است از ترکمانان در مشرق دریای مازندران، چنان که کوکلان. (یادداشت مؤلف).
یموت. [ی َ] (اِخ) ابن المزرع بن موسی بن کیار، مکنی به ابوعبداﷲ. از ادبا بود. (یادداشت مؤلف). یکی از مشاهیر ادبا و خود خواهرزاده ٔ جاحظ مشهور می باشد و در سنه ٔ 304 هَ. ق. درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی). یموت بن مزرع ادیب در سال 304 هَ. ق. درگذشت. (از فهرست ابن الندیم).
واحد یموت
واحد یموت. [ح ِ ی َ] (اِ مرکب) (مرکب از واحد به معنی یک + یموت فعل مضارع از موت) اصطلاحاً به معنی چوبدستی که سر آن به آهن یا قیر در گرفته شده باشد. شش پر.
حل جدول
آیه های قرآن
سپس در آن آتش نه مىمیرد و نه زنده مىشود!
و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا
سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که مىمیرد، و آن روز که زنده برانگیخته مىشود!
انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لا یموت فیها و لا یحیى
هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست؛ در آن جا، نه مىمیرد و نه زندگى مىکند!
واژه پیشنهادی
یموت
معادل ابجد
456