معنی یغورت
لغت نامه دهخدا
یغورت. [ی ُ] (ترکی، اِ) ترکی شده ٔ جغرات است. جغرات. ماست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ماست و یغرت شود.
یغرت
یغرت. [ی ُ غ ُ] (ترکی، اِ) یغورت. ماست. جغرات. (ناظم الاطباء). به لهجه ٔ آذری، جغرات. (یادداشت مؤلف). رجوع به جغرات و ماست شود.
پیغو
پیغو. [پ َ] (اِخ) پیکو. نام ولایتی مشهور. (برهان). نام قسمتی از ترکستان. || نام هرکه پادشاه ولایت پیغو شود. (برهان). پیغو مصحف یبغوست چه صورت دیگر آن جبغو باشد و ی با ج بدل شود چون جغرات و یغورت و دجله و دیله و یبغو بمعنی پادشاه قسمتی از ترکستان است:
دبیرش مر آن نامه را برگشاد
بخواندش بر آن شاه پیغو نژاد.
فردوسی.
هر چند مهار خلق بگرفتند
امروز تکین و ایلک و پیغو.
ناصرخسرو.
اندر عمل تسکین عیار بک غازی
بندند میان پیشت صد پیغو و صد تکسین.
سوزنی.
عنوان جبغو یا یبغو (که اغلب بغلط بیغو و پیغو نوشته و خوانده میشود) بحکام خلخ اطلاق شده. ابن خردادبه (ص 16) گوید سلاطین ترک و خزر و تبت خاقان خوانده میشوند، «به استثنای پادشاه خرلخ که جبغویه نامیده میشود». بقول کاشغری (ج 3 ص 24) یغفو عنوانی بود دو درجه پایین تر از خاقان، عنوان یبغو را باید از نام قبیله ٔ یباغو تمیز داد، قبیله ٔ اخیر در سمت شرقی تر بین قای و تاتار جا داشته اند. (کاشغری ج 1ص 28). برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به حدود العالم مینورسکی ص 288. (از حواشی برهان چ معین). || (اِ) پرنده ٔ شکاری از جنس باشه. (برهان). باشق. || منقار مرغان. (برهان). نوک.
معادل ابجد
1616