معنی یره
لغت نامه دهخدا
یره. [ی َ رَ] (اِ) در تداول عامه ٔ مشهد، رفیق. برادر. و غالباً به طور تمسخر گویند. و اصل آن یار و یاره و یارک است. (یادداشت پروین گنابادی).
یره. [ی َ رَ] (ترکی، اِ) در ترکی به معنی زمین است. (آنندراج) (از غیاث). در لهجه ٔ امروز آذربایجان یِر گویند.
تخت یره
تخت یره. [ت َ ی ِ رِ] (اِخ) دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک در شهرستان دزفول است که در هفت هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و هشت هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک قرار دارد. کوهستانی و گرم است و 400 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد و مردم آنجا از طایفه ٔ لر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تی یره
تی یره. [ی َ رَ / رِ] (اِ) تیار. تیارا. کلاه خاص پادشاهان مادی و فارسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دیزی، در لهجه ٔ مردم قزوین و جاهای دیگر، برای شباهت او به تیارا. قسمی دیگ سفالین شبیه به تیار، تاج سلاطین ایران که در بعض بلاد آن را دیزی گویند... و آن ظرفی سفالین است که در آن گوشت و آش و امثال آن پزند. تیریه. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
حل جدول
گویش مازندرانی
نوعی گیاه شبیه زیره که خوراکی نیست
مرزی یره
از توابع لفور قائم شهر
ممان یره
مهمانی، محل مهمانی
یره به کینگگ
از انواع بازی های بومی
فرهنگ پهلوی
زن سیاوخش، مادر فرود
آیه های قرآن
آیا (انسان) گمان مىکند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیرى انجام نداده) است؟!
فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره
پس هر کس هموزن ذرّهاى کار خیر انجام دهد آن را مىبیند!
و من یعمل مثقال ذرة شرا یره
و هر کس هموزن ذرّهاى کار بد کرده آن را مىبیند!
معادل ابجد
215