معنی یار همای

حل جدول

یار همای

همایون

لغت نامه دهخدا

همای

همای. [هَُ] (اِخ) نام پادشاه زاده ای که به همایون عاشق بود، و قصه ٔ همای و همایون مشهور است. (برهان). رجوع به منظومه ٔ همای و همایون اثر خواجوی کرمانی شود.

همای. [هَُ] (اِخ) نام دختر بهمن که در حباله ٔ نکاح پدر خودبود. (برهان). همای آزاد. رجوع به همای آزاد شود.

همای. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که 562 تن سکنه دارد.آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و سردرختی است.شامل دو قسمت همای بالا و همای پائین است. همای بالا 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

همای. [هَُ] (اِخ) نام موبد بهرام گور. (یادداشت مؤلف) (فهرست ولف):
ز ایران بیامد خجسته همای
خود و نامداران پاکیزه رای.
فردوسی.

همای. [هَُ] (اِخ) نام قیصر روم که زن بهرام گور بوده است. (برهان):
از فرنگیس و کتایون و همای
باستان را نام و آوا دیده ام.
خاقانی.
دختر قیصر همایون رای
هم همایون وهم به نام همای.
نظامی.

همای. [هَُ] (اِ) مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند. (صحاح الفرس). مرغی است معروف و مشهور که استخوان خورد. (برهان). هما:
به هامون کشیدند پرده سرای
درفشی کجا پیکرش بُد همای.
فردوسی.
همای سپهری بگسترد پر
همی بر سرش داشت سایه ز فر.
فردوسی.
بپوشید رخشنده رومی قبای
به تاج اندر آویخت پرّ همای.
فردوسی.
تا نبود چون همای فرخ کرکس
همچو نباشد به شبه باز خشین پند.
فرخی.
گوید ای بارخدای ملکان
ای همایون تر از بال همای.
فرخی.
بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پرّ طوطی، روی چون پرّ همای.
منوچهری.
ملکا در ملکی فرّ همای است تو را
تا به جای است جهان ملک به جای است تو را.
منوچهری.
خود راهمای دولت خوانند و غافلند
کالاّ غراب ریمن و جغد دمن نیند.
خاقانی.
فرشته شو، ار نه پری باش باری
که همکاسه الاّ همایی نیابی.
خاقانی.
همای عدل تو چون پرّو بال باز کند
تذرو دانه برون آرد از جلاجل باز.
سوزنی.
کبک وش آن باز کبوترنمای
فاخته رو گشت به فرّ همای.
نظامی.
این کعبه را به جای کبوتر همای بخت
کاندر حرم مجاورت این دیار کرد.
نظامی.
همچون مگس به ریزه ٔ کس ننگریستم
هرچند چون همای همایون نیامدم.
عطار.
تو کوته نظر بودی و سست رای
که مشغول گشتی به جغد از همای.
سعدی.
خرد گفت دولت نبخشد همای
گر اقبال خواهی در این سایه آی.
سعدی.
کس نیاید به زیر سایه ٔبوم
ور همای از جهان شود معدوم.
سعدی.
همای گو مفکن سایه ٔ شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد.
حافظ.
و رجوع به هما شود. || علم و نشانی را نیز گویند که بر سر آن صورت همای ساخته یا نقش کرده باشند. (برهان).

همای. [هَُ] (اِخ) نام یکی ازخواهران اسفندیار است که ارجاسپ او را اسیر کرده درقلعه ٔ رویین دژ نگه داشته بود. (برهان):
که هرکز میانه نهد پیش، پای
مر او را دهم دختر خود همای.
فردوسی.

همای. [هََ] (اِ) گردون بازی اطفال را گویند یعنی چرخی سازند از چوب و خلاشه و در کنار آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده آن را به گردش درآورد. (برهان).

همای. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که 459 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


همای چهرآزاد

همای چهرآزاد. [هَُ چ ِ] (اِخ) رجوع به همای آزاد شود.


خجسته همای

خجسته همای. [خ ُ ج َت َ / ت ِ هَُ] (اِ مرکب) همای خجسته. همای مبارک. همای با میمنت. کنایه از خوش یمن. خوش قدم:
ز ایران بیامد خجسته همای
خود و نامداران پاکیزه رای.
فردوسی.


پور همای

پور همای. [رِ هَُ] (اِخ) اسکندر مقدونی:
نوشتند نامه به پور همای
سپاهی بیاوردبیمر ز جای.
فردوسی.
رجوع به اسکندر شود. || داراب.

فرهنگ فارسی هوشیار

همای

(اسم) پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه دارای جثه ای نستا درشت است. پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زردمایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو بر آمدگی را میدهد و در زیر منقارش نیز قمستی از پر هارشد بیشتری دارند که زیبایی خاص باین پرنده میدهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزو پرندگان شکاری است غذای آن فقط استخوان است هما استخوانها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخره ها رها میکند و پس از قطعه قطعه شدن می خورد. هما عقاب استخوان خوار. توضیح قدما این مرغ را موجب سعادت میدانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سر هر کسی افتد او را خوشبخت کند. توضیح، (شاهین عقاب) که مظهر فره کیانی است طبق مندرجات زامیادیشت، علم ونشانی که بر سر آن صورت همای نقش کرده باشند. توضیح الف - یکی ازمعانی همای را در شاهنامه فردوسی درفشی که صورت عقاب بر آن منقوش است (درفش عقاب نشان) آورده بموارد مختلف اشاره کرده است ازجمله: هر آن کس که از شهر بغداد بود ابا نیزه و تیغ پولاد بود همه بر گذشتند زیر همای سپهبد همی داشت بر پیل جای. (شا) باید دانست که عقاب زرین نشانه علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهیرگشوده ودرسرنیزه بلندی برافراشته بهمه نموداربود، نقش همای برروی درفش وچترشاهی: جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه اندازد از همای چتر گردون سای تو. (حافظ) -4 نامی است از نامهای زنان. یا همای بیضه دین. محمدرسول الله صلی الله علیه وآله.

نام های ایرانی

زرین همای

دخترانه، همای زرین، آفتاب

معادل ابجد

یار همای

267

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری