معنی یارگی

یارگی
معادل ابجد

یارگی در معادل ابجد

یارگی
  • 241
حل جدول

یارگی در حل جدول

فرهنگ معین

یارگی در فرهنگ معین

  • یارایی، توانایی، مجال، فرصت. [خوانش: (رَ) (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

یارگی در لغت نامه دهخدا

  • یارگی. [رَ / رِ] (حامص، اِ) توانایی و قدرت و زهره و قوت. (برهان) (غیاث). قوت و توانائی و جرأت و جسارت. (آنندراج): ترا چه یارگی بود ایدر اندر آمدن بی بار و سلام. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). محمدبن حمدون [نبیره ٔ مرزبان] گفت کمینه سواران آن شهرمائیم و ما را یارگی نباشد که از پیش سواران ملک نیمروز به میدان اندرشویم. (تاریخ سیستان ص 349). و فرزندان او [را] یارگی نبود که بر چاکری از آن خویش بانگ زدندی. (تاریخ سیستان ص 343). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

یارگی در فرهنگ عمید

  • یارایی، توانایی،

    مجال و فرصت،
فرهنگ فارسی هوشیار

یارگی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • توانائی و قدرت و قوت، جرات و جسارت
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید