معنی یاد ایام

حل جدول

یاد ایام

آلبومی از محمدرضا شجریان

لغت نامه دهخدا

ایام

ایام. [اَی ْ یا] (ع اِ) ج ِ یوم. (دهار) (منتهی الارب). اصل آن ایوم، واو به یاء بدل شده و در یاء ادغام شده است. (منتهی الارب). || فارسیان به معنی مطلق وقت و هنگام نیز آرند. (غیاث اللغات) (آنندراج). مأخوذ از تازی. روزگار. روزها. موسمها. فصلها. مدتی از زمان. اوقات. (ناظم الاطباء).عصر. مدت سلطنت یا حیات کسی. روزگاران:
ز ایام کیخسرو نامدار
مرا نامدستی زمانی بکار.
فردوسی.
و آنجا که تو بودستی ایام گذشته
آنجاست همه ربع و طلول و دمن من.
منوچهری.
پرویز گر ایدونکه در ایام توبودی
بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه.
منوچهری.
اقبال ترا شادمان نشاند
ایام ترا کامگار دارد.
مسعودسعد.
بشناختم که آدمی...قدر ایام عمر خویش به واجبی نمیداند. (کلیله و دمنه). تا آخر ایام یزدجردبن شهریار که آخر ملوک عجم بوده بدین قرار بماند. (کلیله و دمنه).
هر شهسوار فضل که شد با تو هم عنان
یابد بگرد گردن از ایام پالهنگ.
سوزنی.
تا بچشم شه نماید خوب روی روزگار
از لیالی بر رخ ایام زلف و خال باد.
سوزنی.
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبدبودم و شب خیز. (گلستان). این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون. (گلستان).
هم از بخت فرخنده فرجام تست
که تاریخ سعدی در ایام تست.
سعدی.
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دائره ٔ گردش ایام افتاد.
حافظ.
- ایام الانذار، روزهای خبردهنده: اندر شناختن روزهای خبردهنده و این روزها را به تازی ایام الانذار گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). روزها باشد که خبر دهد به آمدن بحران در روز دیگر مثلاً روز چهارم خبر میدهد به آمدن بحران در روز هفتم و... (بحرالجواهر).
- ایام الاولی، هی ثلاثه ایام من الاول المرض. (بحر الجواهر).
- ایام البیض، سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه قمری باشد. (مهذب الاسماء): جبرئیل آمد و گفت امروزطعام مخور و روزه دار باش چون آن روز طعام نخورد یک برخ از تن آن سفید شد بقدرت خدا. اکنون آن سه روز راایام البیض گویند. (قصص الانبیاء).
- ایام التشریق، و آن پنج روز است پیش از اضحی و روزاضحی و سه روز پس از اضحی. (آنندراج).
- ایام الحِصاد، روزهای درودن. (مهذب الاسماء).
- ایام الرهان، آن روزها که مردم عرب در آن اسپان بگرو میدوانند. هر که اسب خود پیش برد گرو از حریف میگیرد. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- ایام العالم، این روزهایی است تمام که اندرو هر یکی از کواکب و اوجها و جوزهرهای ایشان را دورها تمام گردد بی کسر. (از التفهیم ص 146).
- ایام العجوز، سه روز آخر ماه شباط و چهار روز اول ماه آذار. (آنندراج). هفت روز است که سپس زمهریر آید. (منتهی الارب).
- ایام العرب، علمی است که در آن از جنگها که در قبایل عرب روی داده بحث نموده و آن از فروع علم تاریخ است و ابوعبیده و معمربن مثنی بصری متوفای 210 هَ. ق. در کتاب کبیر صغیرایام عرب را تألیف کرده که در کتاب کبیر هزار و دویست و در صغیر هفتصد و پنج واقعه از ایام عرب را ذکرکرده است. و ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی متوفای 356 هَ. ق. ملحقاتی برآن افزوده و هزاروهفتصدونه ذکر کرده است. (از کشف الظنون).
- ایام باحوریه، روزها باشد که در آن بحران واقع شود. (بحرالجواهر).
- ایام خسوم، روزهای نحس. (شرفنامه).
- ایام فترت، ایام تعطیلی کاری، همچون: ایام فترت مجالس.
- || ایام مابین حضرت عیسی علیه السلام و حضرت رسول (ص)، ایامی که در آن پیغمبری نیامده است.
- ایام معدودات، ایام التشریق. آن سه روز است پس از عید قربان. (دهار) (مهذب الاسماء).
- ایام معدوده،کنایه از دهه ٔ آخر ذی حجه. (انجمن آرا).
- || کنایه از مدت عمر آدمی و دنیاست. (انجمن آرا).
- ایام معلومات، ده روز اول ذوالحجه. (آنندراج) (مهذب الاسماء).
|| بمجاز عمر:
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرایی جز این باشد آرام تو.
فردوسی.
تبه کرده ایام برگشته روز
بنالید بر من بزاری و سوز.
سعدی.
غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن.
حافظ.
|| زمانه. دنیا:
خیز و وداعی بکن ایام را
از پس دامن فکن این دام را.
نظامی.

ایام. [اُ] (ع اِ) بیماریی مر شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || دود. (منتهی الارب). رجوع به ماده ٔ قبل شود.

ایام. (ع مص) دود کردن زنبورخانه را تا عسل چینند. (منتهی الارب) (آنندراج). دود کردن زنبورخانه را تا انگبین چینند. (ناظم الاطباء). اَوَم. (منتهی الارب). || (اِ) دود. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) || ج ِ اُیُم. || بیماریی است شتران را. (منتهی الارب). رجوع به ماده ٔ بعد شود.


اخبار ایام

اخبار ایام. [اَ رِ اَی ْ یا] (اِخ) رجوع به تواریخ ایام شود.

فرهنگ عمید

ایام

یوم
* ایام تشریق: ‹ایام‌التشریق› (فقه) روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی‌الحجه (سه روز بعد از عید قربان) که در قدیم عرب‌ها گوشت‌های قربانی را در مکه در آفتاب خشک می‌کردند،
* ایام باحور: [قدیمی] هفت روز از تابستان از نوزدهم تا بیست‌وششم تیرماه که هوا به‌غایت گرم می‌شود،
* ایام متبرکه:
روزهای عبادت،
عیدهای مذهبی،


یاد

حافظه، ذهن،
خاطره،
* یاد آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به ‌خاطر آمدن،
* یاد آوردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = * به یاد آوردن
* یاد دادن: (مصدر متعدی)
آموختن کاری به‌ کسی، تعلیم دادن،
[قدیمی] یادآوری کردن،
* یاد داشتن: (مصدر متعدی)
به خاطر داشتن،
بلد بودن، آگاه بودن،
[قدیمی] از بر داشتن،
* یاد رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] صحبت کردن دربارۀ کسی،
* یاد کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
بیان کردن،
به‌ خاطر آوردن،
طلب کردن،
* یاد گرفتن: (مصدر متعدی)
آموختن، فراگرفتن کاری،
از بر کردن،
* از یاد بردن: فراموش کردن،
* از یاد رفتن: فراموش شدن،
* به یاد آوردن: به خاطر آوردن،

فرهنگ معین

ایام

جمع یوم.، روزها، روزگارها، دوران. [خوانش: (اَ یّ) [ع.] (اِ.)]

فارسی به عربی

ایام

وقت

فرهنگ فارسی هوشیار

ایام

جمع یوم، روزگار، روزها، فصلها، مدتی از زمان، اوقات، عصر، مدت

واژه پیشنهادی

ایام محبس

ایام محبس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ایام

روزها

کلمات بیگانه به فارسی

ایام

روزها

مترادف و متضاد زبان فارسی

ایام

روزها، ادوار، دوران، دهر، روزگار، زمانه، عهد،
(متضاد) لیالی

فارسی به آلمانی

ایام

Zeit (f), Zeitlich, Zeitpunkt (n)

معادل ابجد

یاد ایام

67

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری