معنی گوهرها
حل جدول
جواهر
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
جواهرات، گوهرها
گویش مازندرانی
گاو زردرنگ، جواهر گوهرها
فرهنگ فارسی آزاد
جَواهِر، گوهرها (بذیل کلمه جَوْهَر مراجعه شود)، (مفرد:جَوْهَر)،
لغت نامه دهخدا
احجار کریمه. [اَ رِ ک َ م َ / م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گوهرها. سنگهای قیمتی. احجار ثمینه.
گوهراندوز
گوهراندوز. [گ َ / گُو هََ اَ] (نف مرکب) که گوهر اندوزد. که گوهر اندوخته سازد. گردکننده ٔ گوهرها. (ناظم الاطباء).
احساب
احساب. [اَ] (ع اِ) ج ِ حسب. گوهرها. || اقرباء: این مسئله در میان اصحاب واحساب خویش در شوری افکند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
ناگدازنده
ناگدازنده. [گ ُ زَ دَ / دِ] (نف مرکب) ناگداز. ناگدازا. که آتش بر وی کار نکند و نگدازدش. ناگداختنی: یکی یاقوت که از گوهرها قسمت آفتاب است و شاه گوهرهای ناگدازنده است و هنر وی آنک شعاع دارد و آتش بر وی کار نکند. (نوروزنامه).
فرهنگ معین
ساختن، آراستن، جادادن گوهر در انگشتر، به نخ کشیدن گوهرها و مهره ها، زینت دادن، آماده. [خوانش: (دَ) (مص م.)]
معادل ابجد
237