معادل ابجد
گون در معادل ابجد
گون
- 76
حل جدول
گون در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
گون در مترادف و متضاد زبان فارسی
- رنگ، صبغه، فام، گونه، لون
فرهنگ معین
گون در فرهنگ معین
- (گَ وَ) (اِ. ) نوعی گیاه خاردار که دارای ساقه های ستبر و شاخه های بلند می باشد. بیشتر در نقاط کوهستانی می روید و گل های آن سفید یا زرد رنگ می باشد. توضیح بیشتر ...
- (اِ. ) گونه، رنگ، (پس. ) به صورت پسوند در ترکیبات آید به معنی شکل و رنگ: آبگون، آسمان گون، بنفشه گون. [خوانش: [په. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
گون در لغت نامه دهخدا
-
گون. (اِ) رنگ و لون، چه گلگون، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج):
سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم
نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ
ز ساج باز ندانند رومیان را گون
ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ.
فرخی.
بستد از یاقوت و بسد لاله و گلنار گون
یافت از کافور و عنبر خیری و شب بوی بوی.
قطران (از فرهنگ نظام).
|| گونه. (فرهنگ جهانگیری). مجازاً بر رخسار و چهره اطلاق گردد. (انجمن آرا). || نوع. توضیح بیشتر ...
-
گون. [گ َ وَ] (اِ) بوته ای است خاردار. (بهارعجم). و در مغز ساقه ٔ آن صمغی است سفیدرنگ که چون در آخر بهار بر جدار ساقه بریدگی و خراشی ایجاد کنند صمغ مذکور با فشار از ساقه بیرون می آید و آن را کتیرا میگویند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 221):
گل روئی که با خورشید میزد لاف هم چشمی
گون شد کرگدن شد همچو من شد بدتر از من شد.
طاهر وحید (از بهار عجم).
- گون زرد، نوعی گون که در گچ یافت شود.
- گون سفید، نوعی گون که در کرج باشد و آن را خاک گون نیز گویند. توضیح بیشتر ...
- گون. [گ ُ وِ] (اِخ) نام شهری است از شهرهای فارس. (برهان قاطع). این کلمه در فارسنامه ٔ ابن البلخی و معجم البلدان و حدودالعالم نیامده و ظاهراً مصحف «گور» = جور (معرب) است که نام قدیم فیروزآباد باشد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). توضیح بیشتر ...
- گون. [گ َ وَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار. واقع در 68000 گزی شمال باختری چاه بهار و 17000 گزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک. سکنه ٔ آن 45 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
گون در فرهنگ عمید
- گیاهی خاردار با ساقههای ستبر و شاخههای بلند و انبوه و گلهای سرخ، بنفش، سفید یا زرد کمرنگ که از آن کتیرا میگیرند، دهله،. توضیح بیشتر ...
-
رنگ، لون،
نوع،
(پسوند) مانند، شبیه، رنگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آذرگون، گلگون، لالهگون، نیلگون،. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی
گون در گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
گون در فرهنگ فارسی هوشیار
- رنگ، نو و بصورت پسوند در آخر کلمه آید
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید