معنی گوشزد

لغت نامه دهخدا

گوشزد

گوشزد. [زَ] (ن مف مرکب) کنایه از سخنی و حرفی بود که یک بار دیگر شنیده شده باشد و نیز سخنی باشد که به شخصی بگویند تا وقتی از اوقات دیگر به کار آن شخص یا دیگری آید. (برهان). سخنی که یک بار شنیده باشند بلکه بمعنی مطلق شنیده شده و مسموع است. (آنندراج). سخنی که یک بار به گوش رسیده باشد. (انجمن آرا). به گوش خوردن و یک بار شنیده شدن. (فرهنگ نظام).
- گوشزد ساختن، گوشزد کردن. شنواندن:
ناله ای تا به نهان گوشزد گل سازد
پر بلبل شود ار ریشه ٔ گل نیست عجب.
واله هروی (از آنندراج).
- گوشزد شدن، گفته شدن به کسی. به سمع رسیدن:
شب ناله ٔ من گوشزد مرغ چمن شد
بیچاره گرفتار گرفتاری من شد.
باقر کاشی (از آنندراج).
- گوشزد گردیدن، گوشزد شدن. شنیده شدن: برهم خوردگی جماعت قزلباش شایع و گوشزد خاص و عام گردید. (مجمل التواریخ گلستانه).


گوشزد کردن

گوشزد کردن. [زَ ک َ دَ] (مص مرکب) به سمع رسانیدن. شنوانیدن. || کمی فهمانیدن. اشاره به امری کردن. تا حدی گفتن چیزی به کسی. (یادداشت مؤلف). || تذکردادن. خاطرنشان کردن. گوشزد ساختن. با یاد آوردن.

فرهنگ عمید

گوشزد

یادآوری،
گفتن حرفی یا خبری به کسی برای آگاه ساختن او،

فارسی به انگلیسی

گوشزد

Caution, Mention


گوشزد کردن‌

Mention, State

فرهنگ فارسی هوشیار

گوشزد

کنایه از سخنی و حرفی بود که یکبار دیگر شنیده باشد و نیز سخنی باشد که به شخصی گویند تا وقتی از اوقات دیگر بکار آن شخص یا دیگری آید

فرهنگ معین

گوشزد

(زَ) (اِمص.) یادآوری، تذکر دادن، خاطرنشان ساختن.

حل جدول

گوشزد

یادآوری، تذکر دادن


یادآوری کردن

گوشزد


تذکر دادن

گوشزد


تذکردادن

گوشزد

مترادف و متضاد زبان فارسی

گوشزد

تذکردادن، تفهیم، خاطرنشان

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

گوشزد

337

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری