معنی گودالها

حل جدول

گودالها

فیلمی از ساندرودیویس


فیلمی از ساندرودیویس

گودالها


فیلمی از ساندرو دیویس

گودالها

فرهنگ فارسی هوشیار

حفایر

(اسم) جمع حفیره گودالها.


حفائر

(تک: حفیره) گودال ها (اسم) جمع حفیره گودالها.


کیسه تن

(اسم) فردی از شاخه کیسه تنان شاخه ای از جانوران پر سلولی که بدن آنها ساده ترین ساختمان پر سلولیها را دارد. این جانوران فاقد قرینه دو طرفی هستند و بدین سبب جزو گروه جانوران گیاهی شکل و ازپست ترین حیوانات محسوب میشوند و از لحاظ تکاملی اولین شاخه جانوران را بوجود میاوردند. کیسه تنان اکثر بطور ثابت زندگی میکنند و افراد مختلف بصورت اجتماع مانند شاخه های درخت بر روی پایه ثابتی قرار دارند ولی عده ای از این جانوران دارای زندگی آزاد میباشند و شنا گرند. برخی از آنها دریازی میباشند و در آب مردابها و گودالها و رود های آرام بر روی گیاهان آبزی متکی هستند. ئیدر ها و چتر های دریا یی و مرجانها جزو جانوران این شاخه محسوب میشوند.


صابونی

‎ برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی ‎ منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه) . ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه.


صابونیه

صابونیه درفارسی: گیاه اشنان ‎ منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه) . ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه.


فرندل

پارسی تازی گشته فرندل از گیاهان دارویی (اسم) گیاهی است علفی و پایا بارتفاع 60 سانتیمتر از تیره حنا که دارای برگهای متناوب یا متقابل است. گل هایش ارغوانی است. از این گیاه در حدود 30 گونه شناخته شده است و آن در غالب دشتهای مرطوب اروپا و افریقا و آسیا (از جمله ایران) در کنار گودالها و جریان های آی می روید. جام گل آن دارای گلبرگهایی به طول 12 برابر کاسبرگهاست. پرچمهایش 12 عددند. سر شاخه های این گیاه دارای تانن و گلوکزیدی به نام سالیکروزید است از سرشاخه های گلدار آن به عنوان دافع جراحات و قابض و ضداسهال استفاده می شود و به علاوه در موارد التهاب و تورم امعا ء و اسهال خونی به کار می رود و مصرفش در طی 3 تا 4 روز باعث رفع عارضه مذکور و زایل شدن خون از مدفوع میشود. از عصاره های این گیاه برای رفع اسهال کودکان در اسهال خونی باسیلی استفاده می کنند و به علاوه جهت رفع التهاب حاد دستگاه تناسلی زنان و رفع خارش آنها و نیز جهت معالجه برخی امراض جلدی از قبیل اکزما به کار می رود. گلوکزید این گیاه را به صورت قرصهایی به نام سالیکرین یا سالیکروزید که قرص هایی ‎5 میلی گرمی هستند به بازار عرضه داشته اند و در روز به تعداد 8 تا 10 قرص می توان به کار برد. گیاه مذبور در اکثر نقاط ایران بخصوص اطراف رضائیه و مازندران می روید.

لغت نامه دهخدا

چاله چوله

چاله چوله. [ل َ / ل ِ ل َ / ل ِ] (اِ مرکب، از اتباع) جوی و جر. گودال پودال. جائی که گودالها و فرورفتگی های بسیار دارد. زمین ناهموار و پرنشیب و فراز.


کراکله

کراکله. [ک َ ک ِ ل َ] (اِخ) مراد از آن مردمی هستند در طبرستان که غارت کنند بر وجه خفیه در عقب درختان و احجار و گودالها. بعضی گفته اند اصل آن کرکیل است یعنی شریر و مفسد طبرستان و بعضی گفته اند کرکیل معرب گول گیر است، یعنی غافل گیر. (از حاشیه ٔ ترجمه ٔ یمینی ص 295): و لشکر عقب او پیاپی می رفت تا به حدود جرجان افتاد و خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت و کراکله ٔ ولایت دست به قتل و نهب آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 295).


کیسه تنان

کیسه تنان. [س َ / س ِ ت َ] (اِ مرکب) ج ِ کیسه تن. شاخه ای از جانوران پرسلولی که بدن آنها ساده ترین ساختمان پرسلولیها را دارد. این جانوران فاقد قرینه ٔ دوطرفی هستند و بدین سبب جزو گروه جانوران گیاهی شکل و از پست ترین حیوانات محسوب می شوند و از لحاظ تکاملی اولین شاخه ٔ جانوران را به وجود می آورند. کیسه تنان اکثر به طور ثابت زندگی می کنند و افراد مختلف به صورت اجتماع مانند شاخه های درخت بر روی پایه ٔ ثابتی قرار دارند. ولی عده ای از این جانوران دارای زندگی آزاد می باشند وشناگرند. برخی از آنها دریازی می باشند و در آب مردابها و گودالها و رودهای آرام بر روی گیاهان آبزی متکی هستند. ئیدرها و چترهای دریایی و مرجانها جزو جانوران این شاخه محسوب می شوند. (فرهنگ فارسی معین).


عرق الحلاوة

عرق الحلاوه. [ع ِ قُل ْ ح َ وَ] (ع اِ مرکب) گیاهی است از تیره ٔ میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش بزرگ و معطر و معمولا" گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل پنج کاسبرگ بهم پیوسته و پنج گلبرگ جدا و ده پرچم است. میوه اش کپسول است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک میروید و قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ وساقه ٔ آن دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف میکند، لذا آن را «صابونی » مینامند. ریشه و ساقه ٔ زیرزمینی این گیاه را در تداوی بعنوان معرق و مدر و تصیفه کننده ٔ خون استعمال میکنند. در روماتیسم های مزمن نیز سابقا" آن را بکار میبردند. ریشه ٔ آن دارای یک ساپوتین و صمغ و مقداری رزین است. غاسول. صابونی. صابونیه. (فرهنگ فارسی معین). عجما. و رجوع به صابونی شود.


دست انداز

دست انداز. [دَ اَ] (اِمص مرکب) صاحب آنندراج گوید: حرکت دادن دست را برای کاری چون دزدیدن و گره بریدن و تیر انداختن و خاریدن و آسیب زدن و حمله بردن و صدر و مسند گستردن و شنا کردن. - انتهی. دست اندازی:
هر نغمه بلند و پست در رقاصی ست
بزمی ست که توبه مست در رقاصی ست
مطرب به نوازش تعدی پامال
دست اندازی که هست در رقاصی ست.
ظهوری (از آنندراج).
|| آسیب.حمله. تعدی. (برهان):
سالک ازبس دوستی پامال مردم گشته ایم
ورنه دشمن را نباشد تاب دست انداز ما.
سالک قزوینی (از آنندراج).
شکوه ٔ زلف از زبان ما نمی آید برون
زیر دست انداز او چون شانه پا افشرده ایم.
صائب (از آنندراج).
خاکساری پیشه کن در هر زمین چون گردباد
در ره افتادگی بر چرخ دست انداز کن.
مخلص کاشی (از آنندراج).
|| غارت و تاراج. (برهان) (انجمن آرا). || (نف مرکب) دست اندازنده. || کنایه از رقاص. (برهان) (انجمن آرا). || شناور. (برهان) (از انجمن آرا). || کیسه بر. (برهان). || تیرانداز. (برهان). کنایه از تیرانداز. (از انجمن آرا). || کسی که دکه و پهلو به کسی زند. (برهان). کسی که دکه زند. (انجمن آرا). کسی که پهلو به پهلوی دیگری راه میرود. (ناظم الاطباء). || شخصی که صدر و مسند بگستراند، چه دست به معنی صدر و مسند هم آمده است. (برهان). فرازکننده ٔ صدر مجلس. (از انجمن آرا). || (اِ مرکب) راه پست و بلند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). پستیها و گودالهای جاده. پستی و بلندیها و فرورفتگیها در جاده و شارع. گودیهای راه. گودالها در نشیب و فراز راهها. || واحد فاصله ٔ مکانی نظیر تیر پرتاب:
پایه ٔ قدر تو جاییست که از حضرت او
چرخ را عقل برون کرده به ده دست انداز.
انوری (از آنندراج).
|| آنچه که دست روی آن گذارند. محل گذاشتن دست مانند دسته ٔ صندلی و نیمکت و غیره و نیز درنرده و طارمی و پله و پل و غیره. || قطعه ٔ زیرین از چارچوبه ٔ ارسی که بدان تکیه کنند. (ناظم الاطباء). پیش درگاه ارسی خانه و ایوان. سده. || حواله ٔ بی حساب. (برهان). نقدی و حواله ٔ بی حساب. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). || نام نوعی خراج نقدی که پیش ازین از قراء می گرفته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا از مرآت البلدان ج 1 ص 337). || کنایه از کره ٔ نر. (انجمن آرا).


کویت

کویت. [ک ُ وَ] (اِخ) دولتی است مستقل و به جز «منطقه ٔ بیطرف » که بالغ بر 5700 کیلومتر مربع است در حدود 15000 کیلومتر مربع مساحت دارد. در انتهای شمال غربی خلیج فارس و بین کشورهای عراق و عربستان واقع است و جمعیت آن اعم از شهرنشین و چادرنشین به 250000 تن بالغ می گردد و در حدود 50000 تن نیز برای اشتغال در صنایع نفت بدانجا روی آورده اند. قسمت اعظم مساحت کویت از سنگریزه و ریگ تشکیل یافته و در زیر آن طبقه ای از سنگهای شنی آهکی قرار دارد. مشهورترین وادی های کویت وادی الباطن و وادی ذی الرمه است. در موسم بارانهای زمستانی آب باران در گودالها و برکه ها جمع می شود و پس از مدتی به علت شدت تبخیر و قلت مقدار آب، خشک می گردد و آبهایی که در ریگزارها نفوذ می کند به صورت چاههای نزدیک به سطح زمین ظاهر می شود که گاهی آب آنها شیرین و گاهی شور است. در خلیج فارس جزایری چند وجود دارد که متعلق به کویت است و مهمترین آنها از جهت اقتصادی و انسانی جزیره ٔ فیلکاست که یگانه جزیره ٔ مسکون و پرآب است. صحرای کویت پس از پایان یافتن موسم باران در فصل بهار سبز و خرم می شود. در اطراف بعضی از قریه ها مانند «جهره » و «الفنطاس » در مساحتهای کوچکی زراعت به عمل می آیدو مهمترین محصول زراعتی آن یونجه و بعضی سبزیهاست، در قریه ٔ جهره درختان خرما نیز کاشته می شود. این زراعتهای مختصر از چاههایی که آب آنها به شوری مایل است مشروب می گردد. بعد از اکتشاف نفت دستگاههای تصفیه ٔ بزرگی برای تبدیل آب دریا به آب شیرین و آشامیدنی ایجاد کرده اند که از بزرگترین دستگاههای تصفیه ٔ آب در عالم است. در کویت گروهی از مهاجران سایر کشورها سکونت دارند که مهمترین آنها از جهت کثرت عده، ایرانیان و مردم پاکستان و هند و انگلیس و آمریکاست. ذخایر نفتی کویت اهمیت به سزایی دارد و به وسیله ٔ شرکتهای مختلف استخراج می گردد. در سرزمینی که امروز کویت نامیده می شود در عهد جاهلیت و صدر اسلام قبایلی از عرب می زیستند که نام آنان تاکنون نیز برجای است. در سال 633 م. در عهد خلیفه ٔ اول بین سپاه عرب به فرماندهی خالدبن ولید و سپاه ایران به فرماندهی هرمز در نزدیکی کاظمه جنگی رخ داد. در اواسط قرن هجدهم میلادی مردم کویت شیخ صباح اول (جد امیران کنونی کویت) را به امارت برگزیدند. در سال 1866 م. امیر عبداﷲ دوم حاکم کویت تحت الحمایگی دولت عثمانی را پذیرفت و تا جنگ جهانی اول این وضع ادامه داشت. در سال 1899 م. اولین معاهده بین کویت و انگلیس منعقد گردید و در سال 1904 م. دولت انگلیس نخستین نماینده ٔ عالی خود را به کویت فرستاد و از این پس بین شیخ نشین کویت و دولت بریتانیا قراردادهای مختلفی منعقد شد که مهمترین آنها قرارداد نفت است که در سال 1913 بسته شد و در همین سال دولت عثمانی از حقوق خود در کویت و قطر و بحرین و مسقط و عمان به نفع بریتانیا صرف نظر کرد. در سال 1923 دولت بریتانیا مرز بین کویت و عراق را به رسمیت شناخت. در سال 1950 چون امیر احمد الجابر درگذشت پسرعم و ولی عهدش امیر عبداﷲ السالم الصباح به امارت رسید. در عهد این امیر به سال 1961 کویت استقلال خود را به دست آورد و در سال 1962 اولین مجلس مؤسسان کویت با 34 عضو افتتاح گردید و در همین سال به جامعه ٔ دول عرب پیوست. (از الموسوعه العربیه). رجوع به همین مأخذ شود.

معادل ابجد

گودالها

67

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری