معنی گود

فرهنگ عمید

گود

هر‌ظرفی یا جایی که دیوارهایش بلند و ته آن فرو‌رفته باشد،
عمیق،
(اسم) (ورزش) محل اصلی ورزش در زورخانه که پایین‌تر از سطح زمین است،
* گود برداشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن،

حل جدول

گود

ژرف، عمیق، حفره، گودال، مقعر

ژرف، عمیق، محلی در زورخانه

محلی در زورخانه

عمیق.

ژرف، عمیق

ژرف، عمیق، مقعر

فرهنگ فارسی هوشیار

گود

جای عمیق و پست، حفره، چاله


گود انداختن

(مصدر) گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را.

فرهنگ عوامانه

گود

عمیق است.

واژه پیشنهادی

گود

فرو رفته

لغت نامه دهخدا

گود

گود. [گ ُ وَ] (فعل) مخفف گوید. (رشیدی) (برهان):
ایمان گودت ( (پیش آ)) وآن کفر گود ( (پس رو))
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.
(دیوان شمس ج 2 ص 46).
این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.
مولوی.
رجوع به گفتن شود.

گود. [گ َ / گُو] (اِ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است. (برهان). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است. (تقی زاده، یادگار 4:6 ص 22) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). حفره. چاله. غائر. غائره. || (ص) عمیق. دورتک. دوراندر. دورفرود.
- گود افتادن، گود شدن.
- گود کردن،چال کردن. کندن.
- گود کندن، گود کردن. بسیار کندن و گود کردن جایی را.
|| (اِ) آن جایی که عمیق کنده اند برای مقصودی، چون زیرزمین یا آب انبار و غرس درخت و غیره. (یادداشت مؤلف). || گود یا گود زورخانه، جایی در زورخانه ها که آن را به تناسب بنا چهارگوش و یا شش گوش یا هشت گوش می سازند. در لبه ٔ آن به جای هزاره چوبهایی نصب می کنند تا بر اثر ضرب دست کشتی گیرها و جست وخیز ورزشکاران ریزش نکند. عمق گود معمولاً بین 70 تا 90 سانتی متر است، مساحت آن تقریباً از 3*3 تا 5*5 متر است، و فقط 16 تا 18 تن میتوانند در آن ورزش کنند. کف گود را از بوته ٔ صحرایی خشک پر می کنند و روی آن را با قشری از خاکستر و سپس باخاک رس می پوشانند تا حالت فنری و ارتجاعی بگیرد و حرکات ورزشی به ویژه پا زدن و چرخیدن را آسان سازد و اگر نوچه ای در حین چرخ زدن یا نوخاسته ای به هنگام پا زدن و یا همقدری در وقت کشتی به کف گود پرتاب شود کمتر آسیب ببیند. هر چند سال یک مرتبه کف گود را برمی دارند و زیرسازی آن را تجدید می کنند، ولی امروز در بعضی از زورخانه ها کف گود را مشمع یا تخته فرش می کنند. رجوع به مجله ٔ مردم شناسی سال اول شماره ٔ 3 مقاله ٔ زورخانه و تاریخ ورزش باستانی پرتو بیضایی و ورزش باستانی صدری شود.

گود. [گُو] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گود انداختن

گود انداختن. [گ َ / گُو اَ ت َ] (مص مرکب) گود کردن، چنانکه بیماری چشم کسی را: این تب چندروزه چشمهای او را یک بند انگشت گود انداخته است. (مؤلف). رجوع به گود افتادن شود.


گود برداشتن

گود برداشتن. [گ َ / گُو ب َ ت َ] (مص مرکب) گود کردن زمینی برای ساختن چیزی. خاک برداری کردن. رجوع به گود شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

گود

ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال

فارسی به انگلیسی

گود

Arena, Deep, Deep-Set, Hollow, Low, Sunken

فارسی به عربی

گود

صاله، عمق

فرهنگ معین

گود

(ص.) عمیق، ژرف، (اِ.) جایی در زورخانه که به شکل های چهارگوش و شش گوش ساخته می شود برای انجام حرکات ورزشی یا کشتی. [خوانش: (گَ یا گُ)]

معادل ابجد

گود

30

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری