معنی گواهان

حل جدول

گواهان

عدله


عدله

گواهان

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

حجج اسلام

گواهان اسلام


شواهد

گواهان، جمع شاهد


اشهاد

ج شاهد، گواه وادای شهادت کننده، علناً وآشکارا، در چشم گواهان

مترادف و متضاد زبان فارسی

شهود

دریافت، کشف، گواهان، ناظران

فرهنگ فارسی آزاد

اشهاد

اَشْهاد، گواهان، شاهدها (مفرد: شاهد)،


شهود

شُهُوْد، گواهان- شهادت دهندگان در مراجع قانونی (مفرد: شاهِد)،

فرهنگ معین

شهود

(~.) [ع.] (اِ.) جِ شاهد؛ گواهان.

لغت نامه دهخدا

اشهاد

اشهاد. [اَ] (ع ص، اِ) جج ِ شاهد، بمعنی گواه و اداء شهادت کننده. (از منتهی الارب).
- علی رؤس الاشهاد، بر سر جمع. در حضور گواهان بسیار. علناً و آشکارا. در چشم گواهان.

معادل ابجد

گواهان

83

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری