معنی گندمگون
حل جدول
سبزه، سبزه رو
اسمر
سمیرا
زن گندمگون
سمرا
سمیرا
مرد گندمگون
اسمر
سبزه و گندمگون
اسمر
با نمک و گندمگون
ملیح
ملیح، سمیرا
زنی با پوست گندمگون
سمیرا
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسمر، سبزه، سبزهرو
فارسی به انگلیسی
Brunet
فرهنگ عمید
کسی که چهرهاش سفید نباشد و اندکی تیره و بهرنگ گندم باشد،
فرهنگ فارسی هوشیار
آدم سبزه
لغت نامه دهخدا
حسن گندمگون. [ح ُ ن ِ گ َ دُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گندمین. رنگ گندمین. حسن سرخ که به سیاهی زند:
گو بکش شمشیر بر من حسن گندمگون یار
هرچه آید بر سر فرزند آدم بگذرد.
واقف (از آنندراج).
واژه پیشنهادی
اسمر
معادل ابجد
190