معنی گناهکار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~.) (ص.) خطاکار، مجرم.
فرهنگ عمید
کسی که گناه کرده، کسی که کار زشت از او سر زده باشد،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر،
(متضاد) بیگناه، پاک، مبرا
فارسی به انگلیسی
Guilty, Sinner, Transgressor
فارسی به ترکی
günahkâr, suçlu
فارسی به عربی
شریر، مجرم، مذنب، مستحق اللوم
فرهنگ فارسی هوشیار
بزهکار، عاصی، تباهکار، مجرم
فارسی به آلمانی
Boese; krankhaft, Faul, Suendig, Verbrecher [noun], Kriminal, Verbrecher (m), Verbrecherisch
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
297