معنی گن
لغت نامه دهخدا
گن. [گ ُ] (اِ) مخفف گند که خصیه است. (برهان) (آنندراج). در اراک (سلطان آباد) گون (خصیه) مثلاً «گن گوسفند»، یعنی دنبلان گوسفند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).
گن. [گ ِ] (پسوند) مخفف «گین ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ور. آور. اور. مند. ناک. (یادداشت مؤلف). بمعنی صفت باشد هرگاه آنرا با کلمه ای ترکیب سازند، همچون: شرمگن و گرگن و امثال آن. (برهان) (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 2 ص 312 شود. افاده ٔ معنی صاحب کند (شرمگن و گرگن)، یعنی صاحب شرم و صاحب گر که جرب دار باشد. (برهان) (انجمن آرا). دارنده. مالک:
ای آنکه غمگنی و سزاواری
واندر نهان سرشک همی باری.
رودکی.
سوی رود با کاروانی گشن
زهابی بدوی اندرون سهمگن.
بوشکور.
سال امسالین نوروز طربناکتر است
پار و پیرارهمی دیدم اندوهگنا.
منوچهری.
از آن سهمگن تر سیاهی قوی
عنان راند بر چالش خسروی.
نظامی.
سعدی نرسد به یار هرگز
کو شرمگن است و یار ساده.
سعدی (بدایع).
ترکیب ها:
- آزرمگن. آفتاب گن. آویزگن. اندوهگن. بیمارگن. پرزگن (خَمیل). خشمگن. دردگن. دودگن (طعام دودگن، دودزده). دوسگن (چسبنده). رشگن. سنگن. سهمگن. شرمگن. شوخگن.غمگن. قژآگن. فرم گن (بمعنی شرمگن). گرگن. گوشت گن. لطف گن. ننگن. همگن.
در کلماتی که به گاف ختم میشود هنگام ترکیب با گن یک گاف (یا کاف ِ کلمه ٔ اصلی) حذف میشود: رشگن. رنگن. سنگن. ننگن.
آفتاب گن
آفتاب گن. [گ ِ] (ص مرکب) آفتاب گین.
گن تی
گن تی. [گ ِ] (اِخ) نام یکی از کوههای شمالی مغولستان است. (از ایران باستان ص 2251).
انده گن
انده گن. [اَ دُه ْ گ ِ] (ص مرکب) اندوهگین. (یادداشت مؤلف). غمگین. غمناک. رجوع به اندوهگین شود.
گن نس
گن نس. [گ ُ ن ُ] (اِخ) شهری بوده است در آسیای صغیر. (ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 8 و 7).
گن ابلیس
گن ابلیس. [گ ُ ن ِ اِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خایه ٔ شیطان، چه گن به معنی خصیه باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به گن شود. || دانه ای هست بسیار سخت و سیاه رنگ به بزرگی جوزبوا، چون آن را حرکت دهند و بجنبانند مغز آن در درون آن صدا دهد. اگر در زیر آبستن قدری از آن دود کنند به آسانی بزاید و آن را عربان حجرهالولاده و حجرهالنسر نیز خوانند. (برهان) (آنندراج). و رجوع به حجرهالولاده شود.
گن پنتوور
گن پنتوور. [گُم ْ پ ُ] (اِخ) بلوکی است از ایالت شرانت از ناحیه ٔ آنگولم (در فرانسه) که سکنه ٔ آن 5هزار تن است.
گوپین گن
گوپین گن. [گ ُ گ ِ] (اِخ) شهری از آلمان که در ناحیه ٔ باده وورتمبرگ و در کنار کوههای ژوراسوآب واقع شده و دارای 37800 تن جمعیت است. این شهر دارای صنایع نساجی و شیمی است.
فارسی به انگلیسی
Testicle
فرهنگ فارسی هوشیار
پسوند اتصاف و دارندگی: آزرمگن شرمگن غمگن گرگن. یا گن ابلیس. خایه شیطان، اکتمکت، دانه ای بسیار سخت و سیاه رنگ به بزرگی جوزبویا که چون آنرا حرکت دهند و بجنبانند مغز آن در درون صدا دهد. توضیح با مراجعه با ماخذی که در دست بود این گیاه را نشناختیم. یا گن گوسفند. دنبلان گوسفند
فرهنگ عمید
گین
حل جدول
ترکی به فارسی
ژن
گویش مازندرانی
گند کثیف
معادل ابجد
70