معنی گمانه

گمانه
معادل ابجد

گمانه در معادل ابجد

گمانه
  • 116
حل جدول

گمانه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گمانه در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

گمانه در فرهنگ معین

  • گمان، حدس، چاه با نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب می رود حفر می کند. [خوانش: (گُ نَ یا نِ) (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

گمانه در لغت نامه دهخدا

  • گمانه. [گ ُ ن َ / ن ِ] (اِ) گمان. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی):
    تو دل را بجز شادمانه مدار
    روان را به بد در گمانه مدار.
    فردوسی.
    فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم
    آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه.
    خسروی.
    گمان کسی را وفا ناید از وی
    حکیمان بسی کرده اند این گمانه.
    ناصرخسرو.
    - گمانه بردن، خیال کردن. تصور کردن:
    نباید که فردا گمانه بری
    که من بودم آگه ازاین داوری.
    فردوسی. توضیح بیشتر ...
  • گمانه. [گ ُ ن َ / ن ِ] (اِ) چاه اولی را گویند که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار دور است میکنند. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). نخستین چاه کاریز که به جهت دانستن آب که چه مقدار است و چه مقدار دور است میکنند و به عربی حفیر گویند. (فرهنگ رشیدی):
    چنانکه چشمه پدید آورد گمانه ز سنگ
    دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
    دقیقی.
    فلک گر عطای تو کردی
    بجز فیض دریا نبودی گمانه.
    سیف اسفرنگ (از جهانگیری). توضیح بیشتر ...
  • گمانه. [گ ُ ن َ / ن ِ] (اِ) مسبار. آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند. (فرهنگستان). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

گمانه در فرهنگ عمید

  • چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند،
    [قدیمی، مجاز] گمان، حدس،
    * گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
    گمان بردن، ظن بردن،
    تصور کردن،
    * گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب،
    * گمانه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] گمان کردن، پنداشتن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

گمانه در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

گمانه در فارسی به عربی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید