معنی گلگشت

لغت نامه دهخدا

گلگشت

گلگشت. [گ ُ گ َ] (اِخ) نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که به آن گلگشت مصلا گویند. (از ناظم الاطباء):
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.
حافظ.

گلگشت. [گ ُ گ َ] (اِ مرکب) سیر گل. (آنندراج). سیر جاهای مرغوب. (غیاث). جای خوش آیند ومطبوعی برای سیر و تفرج که مخصوصاً دارای گل سرخ و دیگر گلها و ریاحین بود. (ناظم الاطباء):
عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنید
که ز گلگشت سر کوی سخن می آید.
صائب (از آنندراج).
نسیمی که خیزد ز گلگشت کویت
دماغ خرد را معطر نماید.
شیخ العارفین (از آنندراج).
|| گاردن پارتی. (یادداشت مؤلف).

فارسی به انگلیسی

گلگشت‌

Excursion, Hike, Jaunt, Journey, Tour, Turn

فرهنگ فارسی هوشیار

گلگشت

(اسم) گشت و سیر در میان گلها، گشت سیر (مطلقا)، گلزار گلستان: نقد هستی چو میرود باری صرف گلگشت و گلستان باشد.


پیمانه نوشیدن

(مصدر) پیمانه زدن شراب خوردن: نیمدانم کجا پیمانه می نوشد که باز امشب کباب دل نمک سودست از گلگشت مهتابش. (معزفطرت)

فرهنگ معین

گلگشت

گردش در گلزار، جای تفریح و گردش در گلزار. [خوانش: (~. گَ) (اِمر.)]

فرهنگ عمید

گلگشت

گردش در گلزار،
(اسم) جای گردش و تفرج در صحرا و گلزار،


گل کوبی

لگد کردن گُل‌ها،
[قدیمی] سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار، گلگشت،

حل جدول

گلگشت

تفرج، تماشا، سیر، گلستان، گلزار، باغ


برابر پارسی پیک‌نیک

گلگشت


سیروتماشا

تفرج، گلگشت


گردش در گلزار

گلگشت

مترادف و متضاد زبان فارسی

گلگشت

تفرج، تماشا، سیر، گشت، باغ، گلزار، گلستان


تماشا

نظاره، نظر، نگاه، نگرش، تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشت‌وگذار، گلگشت


تفرج کردن

تفریح کردن، به تماشا رفتن، سیر کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش کردن، گشتن، سیروسیاحت کردن

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

گلگشت

770

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری