معنی گشاده

گشاده
معادل ابجد

گشاده در معادل ابجد

گشاده
  • 330
حل جدول

گشاده در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گشاده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • رحب، فراخ، گشاد، مبسوط، منبسط، وسیع، باز، مفتوح،
    (متضاد) بسته. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

گشاده در فرهنگ معین

  • دست (~. دَ) (ص مر.) بخشنده، جوانمرد.
  • باز شده، مفتوح، فتح شده، جاری کرده، روان ساخته، شاد کرده. [خوانش: (گُ دِ) (ص مف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

گشاده در لغت نامه دهخدا

  • گشاده. [گ ُ دَ / دِ] (ن مف) باز. مقابل بسته. مفتوح: هرج الباب، گشاده گذاشت در را. (منتهی الارب):
    گشاده در هر دو آزاده وار
    میان کوی کندوری افکنده خوار.
    ابوشکور.
    چو خسرو [پرویز] گشاده در باغ دید
    همه چشمه ٔ باغ پرماغ دید.
    فردوسی.
    سرایش را دری بینی گشاده
    بدر بر چاکران را شهد و شکر.
    فرخی.
    بر آخورش استوار بیند چنانکه گشاده نتواند شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98). اگر وقت سرما باشد جای گشاده نشیند تا با هوای صحرای خوی کرده شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

گشاده در فرهنگ عمید

  • باز،

    فراخ،

    [قدیمی] آشکار و بی‌پرده،
فارسی به انگلیسی

گشاده در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

گشاده در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

گشاده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) مفتوح باز شده مقابل بسته مسدود: بعضی از جانوران که پرک چشم ندارند چشمهای ایشان همیشه گشاده بود، رها شده: بر آخورش استوار ببند چنانکه گشاده نتواند شد، جاری کرده روان ساخته، تصرف کرده فتح کرده، شاد کرده، جدا کرده منفصل: دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتها ء چپ بر پشت انگشتان راست، حل کرده، روان کرده (شکم و مانند آن)، زایل کرده رفع کرده، بهم زده، آشکار کرده، راست شده درست شده، حاصل شده نتیجه داده، قطع رابطه کرده، منجلی پس از کسوف و خسوف. توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی

گشاده در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید