معنی گسستن

گسستن
معادل ابجد

گسستن در معادل ابجد

گسستن
  • 590
حل جدول

گسستن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گسستن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بریدن، پاره کردن، قطع کردن، گسیختن،

    (متضاد) پیوستن
فرهنگ معین

گسستن در فرهنگ معین

  • (گُ سَ تَ) [په.] (مص ل.) بریدن، جدا کردن.
لغت نامه دهخدا

گسستن در لغت نامه دهخدا

  • گسستن. [گ ُ س َس ْ ت َ] (مص) از ریشه ٔ اوستایی سید، سانسکریت چهید، پارسی باستان ویسدرامی، پهلوی ویسستن. قطع کردن. بریدن. جدا کردن. منقطع گشتن. پاره شدن. شکسته شدن. رها شدن. و رجوع به گسلیدن شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). از هم جدا شدن و از هم جدا کردن در تار زنجیر و رشته و امثال آن که درازی داشته باشد حقیقت است و در غیر آن استعاره و تشبیه. (آنندراج). جدا کردن. (ناظم الاطباء). فتالیدن. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی):
    ورا خواندند اردوان بزرگ
    که از میش بگسست چنگال گرگ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

گسستن در فرهنگ عمید

  • بریدن،
    جدا‌ کردن،
    بریده شدن، جدا شدن: ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی: ۶/۱۳۹)،
    (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] پراکندن،
    (مصدر لازم) تمام شدن، به پایان رسیدن،
    (مصدر لازم) نابود شدن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

گسستن در فارسی به انگلیسی

  • Cleave, Detach, Disconnect, Rupture, Sever, Sunder, Tear
فارسی به عربی

گسستن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

گسستن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • منقطع گشتن، پاره شدن، جدا کردن
فارسی به آلمانی

گسستن در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید