معنی گریه کردن

گریه کردن
معادل ابجد

گریه کردن در معادل ابجد

گریه کردن
  • 509
حل جدول

گریه کردن در حل جدول

لغت نامه دهخدا

گریه کردن در لغت نامه دهخدا

  • گریه کردن. [گ ِرْ ی َ / ی ِ ک َ دَ] (مص مرکب) اشک ریختن. (آنندراج). گریستن. بکاء:
    گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد
    خون سیاوشان ز دو چشمش روان برفت.
    سعدی.
    گریه گو بر هلاک من مکنید
    که نه این نوبت نخستین است.
    سعدی (بدایع).
    طفل از پی مرغ رفته چون گریه کند
    بر عمر گذشته همچنان میگریم.
    سعدی (رباعیات).
    مکن گریه بر گور مقتول دوست
    قل الحمد ﷲ که مقتول اوست.
    سعدی (بوستان).
    میکند گریه و همدرد ندارد صائب
    جای رحم است در این بزم به تنهائی شمع. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

گریه کردن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

گریه کردن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

گریه کردن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

گریه کردن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) گریستن اشک ریختن: گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت. (بدایع سعدی). توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

گریه کردن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

گریه کردن در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید