معنی گریلی

لغت نامه دهخدا

گریلی

گریلی. [گ ِ] (اِخ) طایفه ای است که در نودهک سکنی دارند. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 214 شود.


گریلی محله

گریلی محله. [گ ِ م َ ح َل ْ ل َ] (اِخ) نام محله ای است از اشرف (ساری).


قانچی

قانچی. (اِخ) دهی است از دهات کوهسار. کوهسار شامل چهار محله است: کوهسار، چناشک، قانچی و حاجی لر. سکنه ٔ آنجا افرادی خوش سیما و خوش بنیه و بیشتر آنها از ترکهای گریلی میباشند. مردم چناشک و قانچی با آنکه در یک جلگه ٔ تنگ و مسدود پرآب زیست میکنند و فقط زراعت برنج مختصری دارند، بلندقامت و تنومند و تندرست و خوش صورت تر از سکنه ٔ دربندهای خشک حدود ناردین هستند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 115 و 116 و 172).


محله

محله. [م َ ح َل ْ ل َ] (ع اِ) کوی. برزن. یک قسمت از چندین قسمت شهر و یا قریه و یا قصبه. (ناظم الاطباء). محلت. قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای. (یادداشت مرحوم دهخدا): شهر قاهره را ده محله است، و ایشان محله را حاره گویند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 88). دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محله ٔ کوران. (گلستان سعدی). || مزید مؤخر امکنه. جزء دوم نام بعض اسماء مرکبه ٔ امکنه. (یادداشت مرحوم دهخدا). در ترکیبات زیرین کلمه ٔ محله بر آبادی مستقلی دلالت کند نه بر قسمتی از آبادی: آخوندمحله، آزادمحله، آلمدرمحله، آهنگرمحله، آهن محله، ابریشم محله، ابومحله، اردشیرمحله، اسپومحله، استرابادی محله، استی محله، اسفندیارمحله، اسکومحله، اسل محله، اسماعیل محله، اشرف محله، اصفهانی محله، الکامحله، الیاس محله، انصاری محله، باریک محله، بازارمحله، باغبان محله، باکرمحله، بالامحله، بالومحله، بادج محله، بخشی محله، بربری محله، پلورمحله، پولادمحله، پیچاک محله، پیش محله، تاریک محله، تخشی محله، ترش محله، ترک محله. جانگدارمحله. جلودارمحله، چالش محله، چندرمحله، چوباق محله، چوسرمحله، حاجی محله، حلال خورمحله، حیدرمحله، خان قلی محله، خلخالی محله، خلیل محله، خنرمحله، داودمحله، درزی محله، درویش محله، دودمحله، دورودمحله، دیومحله، رضامحله، رضی محله، روارمحله، رودگرمحله، روشنائی محله، زاهدمحله، زرامحله، زرگرمحله، زکین محله، زنگی شاه محله، زوارمحله، سادات محله، ساروج محله، ساق محله، سالومحله، سجه محله، سراج محله، سرخان محله، سرخ محله، سردای محله، سرمحله، سعیدمحله، سلیمان محله، سنگامحله، سیاه کلامحله، سیدخلیل محله، سیدک محله، سیدمحله، شال محله، شاه کلامحله، شاه محله، شاه مرادمحله، شعرباف محله، شمشیرگرمحله، شیرج محله، شیرمحله، شیردان محله، شیطان محله، صفی محله، صلاح الدین محله، صوفی محله، طالش محله، عبداﷲمحله، عطارمحله، علوی محله، عموقلی محله، غریب محله، فراش محله، فقیه محله، فولادمحله، قادی محله، قادریه محله، قاضی محله، قرامحله، قریب محله، قصاب محله، قلندرمحله، قلیجلی محله، کاردگرمحله، کاردی محله، کاسه گرمحله، کت محله، کچپ محله، کرباس محله، کرددشت محله، کردمحله، کرکت محله، کلاگرمحله، کلامحله، کنگرج محله، کوچانی محله، کوهیرمحله، گالش محله، گاوائی محله، گاوزن محله، گرائی محله، گرجی محله، گریلی محله، گسکری محله، گندک محله، گونی محله، گیل کش محله، گیله محله، لات محله، لاری محله، اولی محله، لیلک محله، ماه فیروزمحله، مجاورمحله، مرغ محله، میچگاه محله، نفطی محله، نقاش محله، هارون محله، یهودی محله. (از یادداشت مرحوم دهخدا). غالب این محله ها در مازندران قرار دارد. رجوع شود به اعلام مازندران و استرآباد رابینو.


شور

شور. (اِ) (دستگاه...) (اصطلاح موسیقی) این دستگاه ریشه ٔ بسیار قدیم دارد و مبنای بیشتر موسیقی های محلی و موسیقی معمول در ایلات بشمار میرود واینک به ذکر نغمه های شور و گوشه های آن می پردازیم:
الف - نغمه ٔ ابوعطا؛ این نغمه از درجه ٔ دوم دوره ٔ دستگاه شور آغاز میگردد که در عین حال نت ایست بشمار میرود. نت شاهد آن درجه ٔ چهارم دوره است و نت متغیر ندارد. اینک نمونه هائی از آغاز گوشه های مهم آن: درآمد و حجاز؛ که نت شاهد آن درجه ٔ پنجم دوره ٔ دستگاه شور و نت ایست آن مایه ٔ آن است. چهارباغ، قطعه ٔ ضربی است که با اشعاری با وزنی مخصوص همراهی میشود مانند:
چه شود به چهره ٔ زرد من
نظری ز راه وفا کنی.
ب - نغمه ٔ بیات ترک، نت شاهد این نغمه درجه ٔ سوم گام شور و نت ایست آن درجه ٔ هفتم آن است. چند مثال از آغاز گوشه های مهم آن: درآمد و قطار؛ در ایلات کرد بسیار معمول است و اغلب با اشعار باباطاهر همراهی میشود. درجه ٔ دوم شور شاهد آن و هفتم آن از طرف بم نت ایست است. فیلی، که نت شاهد آن درجه ٔ هفتم گام شور و نت ایست آن درجه ٔ سوم گام است.
ج - نغمه ٔ افشاری، در این نغمه درجه ٔ چهارم دستگاه شور نت شاهد و درجه ٔ دوم آن نت ایست و درجه ٔ پنجم نت متغیر است که معرف حالت مالیخولیائی این نغمه است. در این نغمه بیان شکایت و غم و اندوه مناسب تر است. گوشه های مهم آن: درآمد و جامه دران، که از درجه ٔ پنجم گام شور آغاز میگردد و این درجه در عین حال نت متغیر است. مثنوی پیچ، از درجه ٔ هفتم گام شور از طرف بم آغاز می گردد. درجه ٔ چهارم گام نت شاهد آن و درجه ٔ دوم نت ایست محسوب میشود. دارای ریتم مشخصی است که معرف نام آن می باشد و اغلب اشعار مولوی با آن خوانده میشود. قرائی، از درجه ٔ هفتم گام شور آغاز میگردد و این درجه در عین حال نت شاهد محسوب میگردد و نت ایست آن درجه ٔ پنجم گام است. شاه ختائی، از درجه ٔ هفتم گام از طرف بم آغاز می گردد. درجه ٔ سوم گام نت شاهد و درجه ٔ دوم نت ایست آن بشمار میرود.
د - نغمه ٔ دشتی، این نغمه از درجه ٔ سوم گام شور آغاز می شود. درجه ٔ پنجم گام نت شاهد آن است که در عین حال نت متغیرنیز می باشد. نت ایست این نغمه همان نت مایه ٔ شور است. و گوشه های مهم آن عبارتند از: درآمد، دوبیتی که بر روی آن اغلب اشعار باباطاهر خوانده میشود، گیلکی وگبری و بیات ترک، از درجه ٔ چهارم گام شور آغاز میگردد.
چهار نغمه ٔ ابوعطا، بیات ترک، افشاری و دشتی در ردیف موسیقی ایران بسیار معمول اند و هر یک به تنهائی استقلال دارند و دارای گوشه های مهم دیگری می باشند مثلاً سیخی و سملی در ابوعطا، دوگاه و روح الارواح در بیات ترک، نهیب در افشاری، بیدکانی، چوپانی، غم انگیز، سرنج و کوچه باغی در دشتی. در خود دستگاه شور نیز گوشه های مهمی نواخته میشود که مجموعه ٔ آنها بنام دستگاه شور معروفند.اینک به ذکر چند مثال از آن می پردازیم:
شهناز؛ از درجه ٔ سوم گام شور آغاز میگردد، شاهد آن درجه ٔ چهارم، متغیر آن درجه ٔ پنجم و نت ایست آن درجه ٔ هفتم از طرف بم است.
گریلی، درجه ٔ چهارم گام شور نت شاهد آن است.
ملانازی، درجه ٔ هفتم گام نت شاهد آن و درجه ٔ سوم گام نت ایست آن است.
بزرگ، درجه ٔ هشتم گام شور نت شاهد آن است که در عین حال نت ایست محسوب میشود.
رهاب، از درجه ٔ هفتم گام از طرف بم آغاز میگردد و درجه ٔ چهارم گام نت شاهد آن است.
گوشه های دیگر دستگاه شور از این قرارند: زیرکش سلمک، سلمک، گلریز، صفا، خارا، قجر، حزین، قراچه، رهاوی، دستان عرب، تپه نگار، بغدادی، چهارپاره، برگردان، مسیحی، حسینی، عراق، نهفت شکسته، اوج، غم انگیزم عقده گشا، کوچه باغی، نشابورک، ضرب اصول، نیشابور، حاجیانی، دشتستانی، آذربایجانی، خسروانی، مهربانی. (شرح ردیف موسیقی ایران نوشته ٔ مهدی برکشلی گردآوری موسی معروفی صص 38- 44).


مازندران

مازندران.[زَ دَ] (اِخ) منطقه ٔ کوههای مرتفع، که قسمت عمده ٔ آن از سلسله ٔ جبال البرز واقع در امتداد ساحل جنوبی دریای خزر تشکیل می شود در خاور و شمال قومس، نزد جغرافی نویسان قدیم عرب بنام طبرستان معروف بود. ظاهراً از قرن هفتم، تقریباً مصادف با زمان فتنه ٔ مغول اسم طبرستان از استعمال افتاد و کلمه ٔ مازندران جای آن را گرفت و تاکنون هم «مازندران » بر این ایالت اطلاق می گردد. بسیاری اوقات اسم مازندران عمومیتی پیدا کرده بر ایالت مجاور یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. یاقوت، اولین مورخی که اسم مازندران را ذکر کرده گوید نمی داند اسم مازندران از چه وقت استعمال شده و با اینکه او در کتابهای قدیم اثری از این اسم نیافته استعمال آن در آن زمان همه جا معمول بوده است. در حقیقت این دو اسم، یعنی طبرستان و مازندران مترادف و به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق می شد، کلمه ٔ مازندران بر منطقه ٔ اراضی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب خاوری بحر خزر امتداد دارد اطلاق گردید و امروز دیگر اسم طبرستان استعمال نمی شود. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ص 394). در قدیم ناحیه ٔ شمالی ایران که کناره های جنوبی دریای خزر تا گیلان را شامل می شد مازندران می گفتند. نام آن بارها در افسانه های قدیمی و در شاهنامه آمده است. بعدها به سبب مسکن قوم تپور، تپورستان و طبرستان خواندند. سلسله های علویان، زیاریان و دیلمیان از آنجا برخاستند. (از فرهنگ فارسی معین). مازندران از شمال به بحر خزر و از جنوب به رشته های مرکزی البرز و از مشرق به استرآباد و از مغرب به گیلان محدود است طول آن از مغرب به مشرق 320 و عرض آن 96 هزارگز است. جبال البرز در جنوب مازندران قوس عظیمی تشکیل می دهد که عرض آن 50 هزارگزاست و مانند سدی قسمت شمالی را از مرکز ایران جدا می کند و تمام رطوبت بحر خزر را در دامنه ٔ شمالی خود متوقف می کند و موجب بارندگی زیاد و رطوبت فراوانی می شود. از حیث ارتفاع و محصولات، مازندران را می توان به چهار ناحیه تقسیم کرد از این قرار: اول - قلل مرتفع کوهها که از چهار هزارمتر بالاتر و پوشیده از برف است و در تابستان در روی سنگهای آنها گلسنگهایی یافت می شود. دوم - از چهارهزار متر تا هزار متر مراتع وسیعی است که در موقع تابستان احشام طوائف چادرنشین در آنها می چرند. سوم - از حوالی هزار متر ناحیه ٔ جنگلها ودره های حاصلخیز شروع می شود و این قسمت دارای نواحی مختلف است. چهارم - ناحیه ٔ پست ساحلی که اغلب بسیار مرطوب و در بعضی نقاط مزارع برنج بر روی تپه های شنی ساحلی آنها بعضی قری و قصبات ایجاد شده است. آب و هوای مازندران بطور کلی معتدل ولی اغلب متغیر و دارای اختلافات شدید است، هرچند هوای آن مرطوب می باشد ولی اختلافات حرارت شب و روز تابستان زیاد است و بیشتر بادهای آن از طرف مغرب و مشرق می وزد. بادهای شمال شرقی غالباً سرد و در تابستان موجب صافی هوا و در زمستان موجب بارش برف است که گاهی باعث خرابی درختهای مرکبات می شود. مقدار باران سالیانه ٔ آن از 60 الی 70 سانتیمتر و حرارت متوسط تابستانی 26 الی 30 و در زمستان 10 الی 12 و گاهی به چند درجه زیر صفر می رسد و درختهای مرکبات را خراب می کند. مازندران رودهای متعدد دارد و همه از البرز سرچشمه می گیرند و وارد بحر خزر می شوند. جلگه ٔ مازندران عموماً از رسوباتی که این رودخانه ها در ساحل بحر خزر ایجاد کرده تشکیل شده است، امروزه هم رودخانه های متعددی که به طرف بحر خزر جاری است در موقع ذوب برف رسوبات را از کوه کنده ساحل را وسیعتر می کند. معروفترین این رودها عبارتند از: سه هزار، چالوس، هراز، رودبابل، تالار، تجن، نیکا، قره سو.
محصولات مهم مازندران از این قرار است: برنج، گندم و جو که در نقاط خشکتر بعمل می آید. پنبه، کنف، کتان و انواع مرکبات و درختان صنعتی در ناحیه ٔ جنگلها و محصولات حیوانی. زراعت مازندران با آبیاری انجام می گیرد و فقط زراعت دیمی آن در ییلاقات کجور و نور و چهار دانگه می باشد. یکی از منابع مهم ثروتی مازندران ماهی است که در اغلب رودها صید می شود. مهمترین عشایر مازندران از این قرار است: ایل عبدالملکی که اصلاً قشقایی و در ابتدای دوره ٔ قاجاریه به مازندران هجرت کرده اند و در زاغمر سکنی دارند، ایل عمرانلو در گلوگاه و طوایف گلباد بین اشرف (بهشهر) و بندرگز ساکنند. در اطراف آمل چهار طایفه ٔ مشاغی و لاریجانی و نوایی و نوری متوقفند. ایل خواجه وند که اصلاً از گروس آمده و در حوالی کجور مسکن گزیده اند. طوایف گریلی و نکا که کرد هستند، در اطراف رود نیکا اقامت دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61-71). استان مازندران در حدود 47365 کیلومتر مربع مساحت دارد و بین 35 درجه و 47 دقیقه تا 38 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 16 دقیقه تا 56 درجه و 10 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. از جانب شمال به دریای مازندران و کشور اتحاد جماهیر شوروی و از مشرق به استان خراسان و از جنوب به فرمانداری کل سمنان و استان مرکزی و از مغرب به استان گیلان محدود می باشد. استان مازندران در سرشماری آبان ماه 1345 دارای 1845270 تن جمعیت بود که از این عده 1841637 تن دارای محل سکونت ثابت و 3633 تن بقیه متحرک بوده اند یعنی محل سکونت ثابت نداشته اند. مطابق همین سرشماری تراکم جمعیت در این استان 39 نفر در کیلومتر مربع بوده است. از کل جمعیت استان مازندران 23/9 درصد شهرنشین و 76/1 درصد روستا نشین بوده اند. شهر ساری مرکز استان است و شهرستانها و بخشهای تابع آنها بقرار ذیل است: 1- ساری - حومه، دودانگه، چهاردانگه. 2-بهشهر - حومه، گلوگاه، یانه سر. 3- شاهی - حوم، سوادکوه. 4- شهسوار - حومه، رامسر. 5- نوشهر - حومه، چالوس، کلاردشت. 6- بابل - حومه، بابلسر، بندپی. 7- آمل - حومه، لاریجان 8- گرگان - حومه، علی آباد، کردکوی، بندرشاه. پهلوی دژ، گومیشان، بندرگز. 9- دشت گرگان (گنبدقابوس) - حومه، مراوه تپه، گوکلان (کلاله)، مینودشت، رامیان، داشبرون. 10- نور - حومه، چمستان، بلده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران و نشریه ٔ مرکز آمار ایران خردادماه 1347 ج 156):
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد.
فردوسی.
سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران.
فردوسی.
تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک
خورشید را گذار همانا برافکند.
خاقانی.
روز ارنه تیغ خسرو مازندران شده ست
چون بشکند نهال ستم یا برافکند.
خاقانی.
به مازندرانم ظفربایدی
که دیوانش را تن بتن کشتمی.
خاقانی.
و رجوع به طبرستان و تبرستان و جغرافیای سیاسی کیهان صص 281-284 و جغرافیای طبیعی کیهان ص 18 و 61 و 71 و سرزمینهای خلافت شرقی ص 394 و مازندران و استرآباد تألیف رابینو و مازندران تألیف عباس شایان شود.

فرهنگ عمید

گریلی

گوشه‌ای در دستگاه شور،

فرهنگ فارسی هوشیار

گریلی

(اسم) قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است.

حل جدول

گریلی

گوشه‌ای ضربی در دستگاه شور

گوشه ای ضربی در دستگاه شور


گوشه‌ای ضربی در دستگاه شور

گریلی


گوشه ای ضربی در دستگاه شور

گریلی


یکی از گوشه های دستگاه شور

درآمد اول، درآمد دوم، درآمد سوم (کرشمه)، درآمد چهارم (گوشه رهاب)، درآمد پنجم (اوج)، درآمد ششم (ملانازی)، نغمه اول، نغمه دوم، رهاوی، زیرکش سلمک، ملانازی، سلمک، گلریز، مجلس افروز، عزال، صفا، بزرگ، کوچک، دوبیتی، خارا، قجر/فرود، حزین، شور پایین دسته، گوشه رهاب، چهار گوشه، نشیب و فراز، مقدمه گریلی، رضوی/حزین/فرود، شهناز، قرجه، شهناز کت (عاشقکش)، رنگ اصول، گریلی، رنگ شهرآشوب

درآمد اول، درآمد دوم، درآمد سوم (کرشمه)، درآمد چهارم (گوشه رهاب)، درآمد پنجم (اوج)، درآمد ششم (ملانازی)، نغمه اول، نغمه دوم، رهاوی، زیرکش سلمک، ملانازی، سلمک، گلریز، مجلس‌افروز، عزال، صفا، بزرگ، کوچک، دوبیتی، خارا، قجر/فرود، حزین، شور پایین دسته، گوشه رهاب، چهار گوشه، نشیب و فراز، مقدمه گریلی، رضوی/حزین/فرود، شهناز، قرجه، شهناز کت (عاشق‌کش)، رنگ اصول، گریلی، رنگ شهرآشوب

معادل ابجد

گریلی

270

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری