معنی گریس کلی

حل جدول

گریس کلی

برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن در سال 1954 میلادی


گریس

روغن صنعتی

لغت نامه دهخدا

گریس

گریس. [گ ِ] (اِ) مصحف «کربس »، «کربش » (دهخدا) و گربز، و کریس. (حاشیه ٔ برهان چ معین). مکر و حیله و فریب. (برهان). گریسته بمعنی فریب. (آنندراج). || چاپلوسی. (برهان).


کلی کلی

کلی کلی. [ک َ ک َ] (اِخ) دهی از دهستان خزل است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کلی

کلی. [ک ُل ْ لی] (ص نسبی) عمومی و هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). منسوب به کل، هر چیز که عمومیت داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین): و حکمت چیزهای کلی را معلوم کند. (مصنفات باباافضل، از فرهنگ فارسی معین). || تام. تمام. کامل. (فرهنگ فارسی معین): خواب مرگی است جزوی و مرگ خوابی کلی. (قابوسنامه).
صاحبقران عالم هرگز قران به حکم
با طالع سعادت کلی قرین شده ست.
مسعودسعد.
علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاًایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه). و از هوای زنان اعراض کلی کردم. (کلیله و دمنه). طبع شعراء عرب از آن نفرت کلی نمود. (المعجم). که فساد کلی در ملک و دین راه یابد. (مجالس سعدی).
- خسوف کلی، مقابل خسوف جزئی. خسوف کل و تمام.
|| در اضافه به کلمه ٔ دیگر، همگی. کلیه ٔ. (از فرهنگ فارسی معین): در جمله مرا مقرر شد که مقدمه ٔ همه ٔ بلاها و پیش آهنگ همه ٔ آفتها طمع است و کلی رنج و تبعت عالم بدان بی نهایت است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 177، از فرهنگ فارسی معین). || دراصطلاح فلسفه و منطق، آن است که مفهوم او از شرکت ابا نکند. (از غیاث) (از آنندراج). هر مفهومی که مشترک باشد بین کثیرین، مانند جانور و درخت و آدمی و مانند آن. لفظ کلی همان لفظ مشترک معنوی است. مقابل جزئی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لفظ چون بر معنی خوددلالت کند و مفهوم آن اقتضاء منع شرکت نکند، آن را کلی خوانند، مانند مردم و آفتاب و عنقا. چه مفهوم این سه لفظ با آنکه اول بر اشخاص بسیار واقع است در وجود و دوم بیش از بر یک شخص موجود واقع نیست و سوم بر هیچ شخص موجود واقع نیست، اقتضاء منع شرکت نمی کند و از این سبب در توهم، فرض اشخاص بسیار از هر یکی ممکن است، بل اگر معنی لفظ دوم و سوم در وجود بر اشخاص بسیار نمی تواند افتاد، آن منع نه از جهت مجرد مفهوم لفظ است، بل از سبب خارجی لفظ است. (اساس الاقتباس ص 17). مفهومی است ذهنی که عنوان برای افراد و انواع زیادی است و وصف اضافیی است که عارض بر ماهیات می شود و تمام این ماهیات را این صفت هست، و موقعی این صفت از قوت به فعل می آید که افراد آن حادث شوند. این نوع کلی را که عبارت از مجرد مفهوم و وصف اشتراک بین کثیرین است کلی منطقی گویند. و گاه معروض این وصف را از کلی می خواهند و آن کلی طبیعی است، و گاه مجموع عارض ومعروض، وصف و موصوف را می خواهند و آن کلی عقلی است و بالاخره مراد از کلی طبیعی ماهیت بلاشرط است، و از این جهت گویند کلی طبیعی یعنی ماهیت من حیث هی موجود نیست بلکه موجود بالعرض است زیرا حاکی از وجود است. و بدیهی است که کلی منطقی که مجرد وصف و موصوف است در خارج موجود نخواهد بود. (فرهنگ علوم عقلی، تألیف سید جعفر سجادی):
در عقل واجب است یکی کلی
این نفسهای خرده ٔ اجزا را.
ناصرخسرو.
- قضیه ٔ کلی، رجوع به قضیه و قضیه ٔ کلیه شود.
- کلی اضافی، در اصطلاح منطق، هر لفظی که معنی او خاص تر بود از معنی لفظی دیگر عام، و اگرچه کلی باشد، آن را به اضافه با او جزوی خوانند چنانک انسان به اضافه با حیوان و حیوان به اضافه با او کلی باشد، و وقوع لفظ جزوی بر این دومعنی به اشتراک است، چه یکی به حسب اضافت با غیر است و دیگری بی اعتبار اضافت، پس کلی نیز در این دو موضوع به اشتراک بر این دو معنی افتد، چه مقابل هر دو مختلف است در معنی، هر چند این دو معنی متلازمند. (اساس الاقتباس ص 17).
- کلی ذاتی، در اصطلاح منطق، مقول بود در جواب ای شی ٔ هو (آن چه چیز است ؟) و آن ذاتی خاص بود که امتیاز به او حاصل شود و آن را فصل خوانند، مانند ناطق انسان را. پس کلی ذاتی یا جنس بود یا نوع یا فصل، چه اگر تمام ماهیت بود نوع بود و اگر جزو ماهیت بودو مشترک بود جنس بود، و اگر جزو ممیز بود فصل بود. (اساس الاقتباس ص 28).
- کلی طبیعی، در اصطلاح منطق، چیزهایی که به این صفت (قابل وقوع شرکت) موصوف تواند بود از اعیان موجودات، مانند انسان و سواد (سیاهی) و غیر آن، چه ماهیتهای انسان و سواد و غیر آن هم شایستگی آن دارند که با قبول شرکت مقارن شوند تا انسان و سواد کلی باشند و هم شایستگی آن که با منع شرکت مقارن شوند مانند این انسان، و این سواد، تا انسان و سواد جزوی باشند. پس این ماهیات را که محل این تقابل باشند کلی طبیعی خوانند. (اساس الاقتباس ص 20).
- کلی عرضی. در اصطلاح منطق، کلی عرضی یا خاص بود به یک نوع مانند ضحاک و کاتب انسان را، یا شامل بود زیادت از یک نوع را، مانند متحرک انسان را، و اول را خاصه خوانند، و دویم را عرض عام، و بهری هم خاصه را عرض خاص خوانند و بهری هم خاصه را فصل عرضی خوانند. (اساس الاقتباس ص 28).
- کلی عقلی. در اصطلاح منطق، آنچه مرکب باشد از کلی منطقی و کلی طبیعی یعنی اعیان موجودات از آن روی که قابل شرکت باشند و مقول بر کثیر، آن را کلی عقلی خوانند. (اساس الاقتباس ص 20).
- کلی منطقی، در اصطلاح منطق، آنچه قابل وقوع شرکت باشد، آن را کلی منطقی خوانند. (اساس الاقتباس ص 20).
- نفس کلی، رجوع به همین کلمه شود.
|| (ق) تماماً. بالتمام. بتمام. کاملاً. کلاً:
چون وزیر آن مکر را برشه شمرد
از دلش اندیشه را کلی ببرد.
مولوی.
- بکلی، یکباره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- بطور کلی، تماماً. بالتمام. بتمام. کاملاً.
|| خیلی. بسیار. مقدار زیاد. (فرهنگ فارسی معین).

کلی. [ک َ] (حامص) بمعنی کچلی باشد و آن علتی است معروف که در سر اطفال بهم می رسد. (برهان). کچلی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کچلی. کل بودن. (فرهنگ فارسی معین). قَرعَه. اقرعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
کر کند با تو کسی دعوی به صاحب گیسویی
گیسو از شرمت فرو ریزد پدید آرد کلی.
سوزنی.

کلی. [ک ُل ْ لی] (اِخ) دهی از دهستان خان اندبیل است که در بخش مرکزی شهرستان هروآباد واقع است و 830 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

کلی. [ک ُ لا] (ع اِ) چهارپر است از بال مرغان. (از اقرب الموارد). آخرین پرهای مرغ. اول پرهای مرغ را قوادم و پس از آن را مناکب و پس از آن را خوافی و پس از آن را اباهر و پس از آن را کلی گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیه شود.

فرهنگ معین

گریس

(گِ) [انگ.] (اِ.) روغن، چربی.

فرهنگ فارسی هوشیار

گریس کاپ

انگلیسی (گریس خور پیاله گریس) روغن خور پیاله ی روغن


گریس

روغن، چربی


گریس خور

(صفت و اسم) مهره کوچکی است که دهانه آن بوسیله یک ساچمه فنردار باز و بسته میشود و این مهره را در قسمتهایی از ماشین که احتیاج به گریس دارد نصب کنند.

فرهنگ عمید

گریس

مادۀ جامد یا نیمه‌جامد که از چربی‌های گوناگون و استئارین‌ها به‌دست می‌آید و به‌منظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آن‌ها به‌کار می‌رود،

فارسی به عربی

گریس

دهن

فارسی به آلمانی

گریس

Fett (n), Fetten, Schmiere (f), Schmieren

معادل ابجد

گریس کلی

350

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری