معنی گریس

لغت نامه دهخدا

گریس

گریس. [گ ِ] (اِ) مصحف «کربس »، «کربش » (دهخدا) و گربز، و کریس. (حاشیه ٔ برهان چ معین). مکر و حیله و فریب. (برهان). گریسته بمعنی فریب. (آنندراج). || چاپلوسی. (برهان).

فارسی به انگلیسی

گریس‌

Dope, Grease, Lube, Lubricant

فرهنگ معین

گریس

(گِ) [انگ.] (اِ.) روغن، چربی.

حل جدول

گریس

روغن صنعتی


گریس کلی

برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن در سال 1954 میلادی

فرهنگ فارسی هوشیار

گریس کاپ

انگلیسی (گریس خور پیاله گریس) روغن خور پیاله ی روغن


گریس

روغن، چربی


گریس خور

(صفت و اسم) مهره کوچکی است که دهانه آن بوسیله یک ساچمه فنردار باز و بسته میشود و این مهره را در قسمتهایی از ماشین که احتیاج به گریس دارد نصب کنند.


گریس تراپ

انگلیسی روغنگیر


گریس گان

انگلیسی (تلمبه گریسکاری) تفنگ روغن


گریس کاری

روغنکاری

فرهنگ عمید

گریس

مادۀ جامد یا نیمه‌جامد که از چربی‌های گوناگون و استئارین‌ها به‌دست می‌آید و به‌منظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آن‌ها به‌کار می‌رود،

فارسی به عربی

گریس

دهن

فارسی به آلمانی

گریس

Fett (n), Fetten, Schmiere (f), Schmieren

سخن بزرگان

گریس ولد

هنگامی که با باور به توانایی هایتان کاری انجام می دهید، امکان کامیابی شما بیشتر است.

هنگامی که با خودباوری کم، کارتان را آغاز کنید، امکان اینکه چیزهای تازه ای را بیازمایید، کمتر است.


گریس هانسن

از آن نترس که زندگانیات پایان پذیرد، از آن بترس که هرگز آغاز نشود.

معادل ابجد

گریس

290

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری