معنی گریس
لغت نامه دهخدا
گریس. [گ ِ] (اِ) مصحف «کربس »، «کربش » (دهخدا) و گربز، و کریس. (حاشیه ٔ برهان چ معین). مکر و حیله و فریب. (برهان). گریسته بمعنی فریب. (آنندراج). || چاپلوسی. (برهان).
فارسی به انگلیسی
Dope, Grease, Lube, Lubricant
فرهنگ معین
(گِ) [انگ.] (اِ.) روغن، چربی.
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی (گریس خور پیاله گریس) روغن خور پیاله ی روغن
گریس
روغن، چربی
گریس خور
(صفت و اسم) مهره کوچکی است که دهانه آن بوسیله یک ساچمه فنردار باز و بسته میشود و این مهره را در قسمتهایی از ماشین که احتیاج به گریس دارد نصب کنند.
گریس تراپ
انگلیسی روغنگیر
گریس گان
انگلیسی (تلمبه گریسکاری) تفنگ روغن
گریس کاری
روغنکاری
فرهنگ عمید
مادۀ جامد یا نیمهجامد که از چربیهای گوناگون و استئارینها بهدست میآید و بهمنظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آنها بهکار میرود،
فارسی به عربی
دهن
فارسی به آلمانی
Fett (n), Fetten, Schmiere (f), Schmieren
سخن بزرگان
هنگامی که با باور به توانایی هایتان کاری انجام می دهید، امکان کامیابی شما بیشتر است.
هنگامی که با خودباوری کم، کارتان را آغاز کنید، امکان اینکه چیزهای تازه ای را بیازمایید، کمتر است.
گریس هانسن
از آن نترس که زندگانیات پایان پذیرد، از آن بترس که هرگز آغاز نشود.
معادل ابجد
290