معنی گریزاندن.

لغت نامه دهخدا

گریزاندن

گریزاندن. [گ ُ دَ] (مص) فرار دادن. || رهانیدن مال التجاره از باج و گمرک از راهی غیرمسلوک تا باج ندهد. قاچاق کردن. رجوع به گریزانیدن شود.

حل جدول

گریزاندن.

تاراندن


گریزاندن

تاراندن


ترساندن و گریزاندن

رماندن


تاراندن

گریزاندن

گریزاندن.

فرهنگ فارسی هوشیار

گریزاندن

(مصدر) فرار دادن، قاچاقی مال التجاره را بجایی بردن تا حقوق گمرکی و عوارض را ندهند.


فرار دادن

گریزاندن (مصدر) گریزاندن کسی را گریزانیدن.


رماندن

ترساندن و گریزاندن


فراری کردن

(مصدر) فرار دادن گریزاندن.

فرهنگ عمید

گریزاندن

فراری دادن، اسباب فرار کسی را فراهم ساختن،

فارسی به عربی

انگلیسی به فارسی

scare

گریزاندن


ferret

گریزاندن (باaway یاout)


rout

بطور آشفته گریزاندن

معادل ابجد

گریزاندن.

342

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری