معنی گرو

گرو
معادل ابجد

گرو در معادل ابجد

گرو
  • 226
حل جدول

گرو در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گرو در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • 1، رهن، شالهنگ، داو، شرط
فرهنگ معین

گرو در فرهنگ معین

  • (گِ) (اِ.) کوزه سفالین که آن را لعاب کاشی دهند.
  • (گِ رُ) (اِ.) رهن، شرط.
لغت نامه دهخدا

گرو در لغت نامه دهخدا

  • گرو. [گ ِ رَ / رُو] (اِ) ارمنی گرو (رهن)، پهلوی گرو [نوشته میشود گروبو] (رهن)، ظاهراً از پارسی باستان گرابا. گروگان فارسی از همین ماده است. افغانی گرو (رهن) «هوبشمان ص 92». پول یا مال یا چیزی دیگرکه قرض گیرنده نزد قرض دهنده (یا امیر و پادشاه مغلوب و زیردست نزد پادشاه غالب و زبردست) گذارد تا پس ازادای قرض (یا اجرای تکالیف) مسترد شود. رهن. مرهون. (حاشیه ٔ برهان چ معین). چیزی که به گرو گذارند. گروگان. (آنندراج). توضیح بیشتر ...
  • گرو. [گ ِ] (اِ) بستوی که آن را لعاب کاشی داده اند.

  • گرو. [گ َرْوْ] (ص) دندانی که درون آن خالی باشد. دندان پوسیده. (شعوری ج 2 ورق 303):
    سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
    سزد که اوفکند طمع پیر دندان گرو.
    کسائی (از شعوری ایضاً).
    به کار خصم فروبرد کین او دندان
    چنانکه کرد برون از دهانش یکسره گرو.
    شمس فخری (از شعوری ایضاً).
    شعوری در ذیل حرف گاف آورده ولی اصل و صحیح آن کرو است. رجوع به کرو شود. توضیح بیشتر ...
  • گرو. [گ َرْ رو] (اِخ) (کوه. ) از جمله قله های کوه پرو که در مغرب بروجرد و نهاوند امتداد دارد. ارتفاع این کوه مانند چهل نابالغان است ولی وسعتش کمتر است و بین این دو کوه گردنه ای به ارتفاع سه هزار متر واقع شده که نهاوند را به دشت خاوه مربوط میکند ولی در زمستان عبور از آن غیرممکن است. رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان ص 50 و 51 و جغرافیای تاریخ غرب ایران تألیف دکتر کریمی ص 29 شود. توضیح بیشتر ...
  • گرو. [گ ِ رُ] (اِخ) دهی است از دهستان کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 27 هزارگزی کبودگنبد. هوای آن معتدل و دارای 15 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
  • گرو. [گ ِ رُ] (اِخ) ژان آنتوآن بارن. نقاش فرانسوی متولد در پاریس (1771- 1835). او بزرگترین نقاش محاربات دوره ٔ امپراطوری است. از پرده های مشهور وی طاعون زدگان یافا و میدان مبارزه ٔ اِلو است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

گرو در فرهنگ عمید

  • چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به ‌این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند، گروگان،
    (اسم مصدر) شرط‌بندی،
    (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] گرفتاری،
    * گرو باختن: (مصدر لازم) [قدیمی] مغلوب شدن در شرط و قمار،
    * گرو بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار،
    * گرو بستن: (مصدر لازم) [قدیمی] شرط بستن بر سر چیزی،
    * گرو دادن: (مصدر متعدی) چیزی را به‌رهن به ‌کسی دادن،
    * گرو ستاندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * گرو ستدن
    * گرو ستدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] گرو گرفتن، چیزی را به‌رهن گرفتن،
    * گرو کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] گرو گرفتن، چیزی را به‌رهن گرفتن،
    * گرو کشیدن: (مصدر لازم) چیزی را تا وصول طلب خود از بدهکار در گرو نگه‌داشتن، گروکشی کردن،
    * گرو گذاشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به‌ عنوان گرو نزد کسی گذاشتن، گرو گذاردن، گرو نهادن،
    * گرو گرفتن: (مصدر متعدی) = * گرو کردن. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

گرو در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

گرو در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

گرو در فارسی به عربی

  • امن، بیدق، حصه، رهینه، قرض عقاری، وعد
تعبیر خواب

گرو در تعبیر خواب

  • ۱ـ اگر خواب ببینید ثروت خود را گرو می گذارید، نشانه آن است که در آستانه زیان مالی قرار گرفته اید.
    ۲ـ گرو گذاشتن یا گرو گرفتن چیزی در خواب، علامت قدرت مالی برای پرداخت قروض است.
    ۳ـ اگر خواب ببینید مشغول بررسی چک و سفته هایی هستید که از دیگران به عنوان گرو گرفته اید، نشانه آن است که برای پیشرفت در زندگی امکانات زیادی در اختیار شما خواهد بود.
    - آنلی بیتون. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

گرو در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

گرو در فرهنگ فارسی هوشیار

  • گروگان، رهن، مرهون، چیزی که نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند گرو یا گروگان گویند اعتصاب. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

گرو در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید