معنی گرناد

لغت نامه دهخدا

گرناد

گرناد. [گ ِ رِ] (اِخ) رجوع به کلمبیا شود.

گرناد. [گ ِ رِ] (اِخ) ایالتی است در اسپانیا. رجوع به غرناطه و قرناطه شود.

غرناده

غرناده. [غْرُ / غ ِ رُ دَ] (اِخ) (یکی...) تلفظ ترکی نوول گرناد. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به گرناد شود.

غرناده. [غْرُ / غ ِ رُ دَ] (اِخ) یا غراناده، یکی از جزایر آنتیل. (تلفظ ترکی) گرناد. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به گرناد شود.

ژرژتون

ژرژتون. [ژُ ت َ] (اِخ) جرج تون. یا سن ژرژ. پایتخت جزیره ٔ گرناد، یکی از جزایر آنتیل کوچک، دارای قریب 5000 تن سکنه. آنجا مقر حکومت انگلیس است.

کازالس

کازالس. [ل ِ] (اِخ) ژاک دو. رجل سیاسی فرانسه، متولد در «گرناد» (گارون علیا) (1758- 1805) یکی از ناطقین حزب سلطنت طلب در «مجلس مؤسسان ». وی پس از «دهم اوت » هجرت گزید.

گرنادین

گرنادین. [گ ِ رِ] (اِخ) جزایر کوچکی است جزء جزایر آنتیل، واقع در شمال جزیره ٔگرناد و به آن پیوسته است و تابع انگلیس است. 600 کیلومتر مربع وسعت دارد. (قاموس الاعلام ترکی ص 3268).

پدوئه

پدوئه. [پ ِ ءِ] (اِخ) فرانسوا دو. شاعری فرانسوی مولد 1603 م.1011/ هَ. ق.) در پاریس و وفات 1667 م. در شارتْر. وی کشیش قانونی شارتر بود و شهرت بسیار داشت. و بسال 1624 م. رساله ای در باب شعر و بسال 1631 کتابی بنام بورژوآ پلی نوشت. و سپس کتابی در اسرار بنام رکی دُ گرناد تألیف کرد.