معنی گرمگاه

فرهنگ عمید

گرمگاه

میان روز که هوا گرم است، ظهر، هنگام ظهر،
جای گرم،

حل جدول

گرمگاه

هنگام ظهر


هنگام ظهر

گرمگاه

فرهنگ فارسی هوشیار

گرمگاه

(اسم) میان روز که هوا بنهایت گرمی است: گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف با حورا چون نکهت حورا بیند. (خاقانی)


گرمگاهان

هنگام گرمای روز گرمگاه.


ظهیره

گرمگاه جمع آن ظهائر است


غایره

‎ (اسم) مونث غایر، (اسم) گرمگاه، نیمروز میان روز.

فرهنگ معین

غایره

(اِفا.) مؤنث غایر، (اِ.) گرمگاه، نیمروز. [خوانش: (یِ رِ یا رَ) [ع. غائره]]

لغت نامه دهخدا

گرم گاه

گرم گاه. [گ َ] (اِ مرکب) میان روز باشد که هوا در نهایت گرمی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). هاجِره. (منتهی الارب). غائِره. (ملخص اللغات حسن خطیب). هَجیرَه. (منتهی الارب):
تنش زرد و گوش و دهانش سیاه
ندیدی کس او را مگر گرمگاه.
فردوسی.
چو تشنه گشته و گم بوده مردمی بودم
بطمع آب روان گرمگاه سوی سراب.
فرخی.
یک روز گرمگاه در سراپرده به خرگاه بود به صحرای بست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر بابارانیهای کرباسین و دستارهای در سر گرفته پیاده بنزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 134).
بروز دگر ناگهان گرمگاه
رسیدند در لشکر کینه خواه.
(گرشاسب نامه).
یکی را بر جنازه ای برنهادند و بدان بهانه بسیاری بهم برآمدند و به گرمگاهی سوی هاشمیه رفتند. (مجمل التواریخ والقصص).
به گرمگاه بدشت ار بیفکنی یاقوت
چنان گداخته گردد که نقره اندر گاه.
ازرقی.
گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم
تف با حورا چون نکهت حورا بینند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 91).
گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد
سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیده اند.
خاقانی.
او [علی علیه السلام] گفت یک روز به گرمگاه نزدیک رسول صلوات اﷲ علیه شدم. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
روز دیگر گرمگاه سلطان در خرگاه خویش آسایش داده بود. (راحهالصدور راوندی). در راه در گرمگاه در سایه ٔ درختی تکیه کردم. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 131). روزی در وقت گرمگاه در فصل تموز از قصر عارفان بطرفی میرفتم. (انیس الطالبین ایضاً ص 29).


ظهیرة

ظهیره. [ظَ رَ] (ع اِ) گرمگاه. نیم روز گرما. || (ص) ناقه ظهیره؛ ناقه ٔ قوی پشت. ج، ظهائر.


گرمگه

گرمگه. [گ َ گ َه ْ] (اِ مرکب) مخفف گرمگاه:
چرخ از سموم گرمگه، زاده وبا هر چاشتگه
دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده.
خاقانی (چ سجادی ص 291).
بس زار که بگذاشتیم روز
چون گرمگهش بود بامداد.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 99).
رجوع به گرمگاه شود.


ظهر

ظهر. [ظُ] (ع اِ) پس از زوال آفتاب. ظاهِره. گرمگاه. چاشت. نیم روز. پیشین. مقابل ضحی که نیم چاشت است.
- صلوهالظهر، نماز پیشین.


لعاب شمس

لعاب شمس. [ل ُ ب ِ ش َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ریق الشیاطین. چیزی که چون تار عنکبوت در صحراها گرمگاهان در هوا دیده شود. آنچه گرمگاه بینند از خورشید چون تار عنکبوت. (منتهی الارب). خیط باطل. مخاط شمس. مخاط شیطان. آنچه گرمگاه بینند از او چون فرت و تار عنکبوت. سهام. || کنایه از سراب و آن زمین خشکی باشد که از دور مثل آب نماید. (آنندراج).


طابخة

طابخه. [ب ِ خ َ] (ع ص) تأنیث طابخ. || (اِ) گرمای نیمروز. (منتهی الارب) (آنندراج). گرمگاه. (مهذب الاسماء).گرمای روز. || (اِخ) لقب عامربن الیاس بن مُضَر. (منتهی الارب). و رجوع به تاریخ سیستان ص 50 شود. || نام قبیله ای است. (مهذب الاسماء).

معادل ابجد

گرمگاه

286

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری