معنی گرمابه دار

حل جدول

تعبیر خواب

گرمابه

دیدن گرمابه رفتن رنجوری پدید آید
دیدن گرمابه غم واندوح بود
- یوسف نبی علیه السلام

۱ـ اگر خواب ببینید به گرمابه رفته اید، علامت آن است که دور از جمع دوستان و اعضاءِ خانواده خود به جستجوی سعادت خواهید رفت.
۲ـ اگر خواب ببینید کسانی در گرمابه مشغول استحمام هستند، علامت آن است که دوستانی دلپذیر همراه شما خواهند بود.
- آنلی بیتون

لغت نامه دهخدا

گرمابه

گرمابه. [گ َ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) حمام. (دهار) (غیاث) (برهان) (آنندراج). گرمابان. (جهانگیری):
شد به گرمابه درون استاد غوشت
بود فربی و کلان و خوب گوشت.
رودکی.
یک روز به گرمابه همی آب فروریخت
مردی بزدش لج بغلط بر در دهلیز.
منجیک.
ایستاده میان گرمابه
همچو آسغده در میان تنور.
معروفی.
اندر تفلیس یک چشمه ٔ آب است سخت گرم که گرمابه ها بر وی ساخته اند و دائم گرم است بی آتش. (حدود العالم).
بدو گفت بابک به گرمابه شو
همی باش تا خلعت آرند نو.
فردوسی.
وز آنجای [زندان] با چاکر و یار چند
به گرمابه شد [اسفندیار] با تن دردمند.
فردوسی.
همه شهر گرمابه و رود و جوی
بهر برزنی رامش و رنگ و بوی.
فردوسی.
آواز دادم بخدمتکاران تا شمع برافروختند، به گرمابه رفتم و دست و روی بشستم. (تاریخ بیهقی).خواجه بفرمود تا وی را به گرمابه بردند و جامه پوشانیدند. (تاریخ بیهقی).
میری بود آنکو چو بگرمابه درآید
خالی شود از ملکت و از جاه و جلالش ؟
ناصرخسرو.
صورت خوب بسی باشد بی حاصل
بر در و درگه گرمابه و دیوارش.
ناصرخسرو.
و از پس استفراغ اندر آب گوگرد نشاندن و گرمابه ٔ خشک نافع باشد. (ذخیره ٔخوارزمشاهی). دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند. (نوروزنامه). هر که خدمت... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که... بصورت گرمابه به هوس تناسل عشق آرد. (کلیله و دمنه).
دل شه چون ز عجز خونابه است
او نه شاه است نقش گرمابه است.
سنایی.
حایض او، من شده بگرمابه
ماهی او، من طپیده در تابه.
سنایی.
همچو پیل و شیر شادروان و گرمابه شوند
پیش تیغ و نیزه ٔ تو پیل مست و شیر نر.
عبدالواسع جبلی.
گاه روز او چو بخت من برخاست
ساز گرمابه کرد یک یک راست.
نظامی.
چو باید شد بدان گلگونه محتاج
که گردد بر در گرمابه تاراج.
نظامی.
نیم شبی پشت بهم خوابه کرد
روی در آسایش گرمابه کرد.
نظامی.
عقل با نقش نگاران پریروی چگل
قسمت از صورت گرمابه چرا برگیرد.
سیف اسفرنگ.
خود بدانی چون بر من آمدی
که تو بی من نقش گرمابه بدی.
مولوی (مثنوی).
ترا سهمگین روی پنداشتند
به گرمابه در زشت بنگاشتند.
سعدی (بوستان).
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید.
سعدی (بوستان).


گرمابه بان

گرمابه بان. [گ َ ب َ / ب ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) حمامی. آنکه گرمابه را اداره کند.گرمابه دار. حمامچی: چون از در دررفتیم گرمابه بان و هر که آنجا بودند همه بر پای خاستند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). رجوع به گرمابان و گرماوان شود.


گرمابه وان

گرمابه وان. [گ َ ب َ / ب ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) حمامی. (زمخشری). رجوع به گرمابه بان شود.


گرمابه بها

گرمابه بها. [گ َ ب َ / ب ِ ب َ] (اِ مرکب) مزد حمام. اجرت گرمابه. || انعام.بخشش: نزلها بیاوردند از حد و اندازه گذشته و بیست هزار درم سیم گرمابه بها. (تاریخ بیهقی).

فرهنگ عمید

گرمابه

جایی که برای شست‌وشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد، حمام،

فارسی به آلمانی

گرمابه

Bad (n), Badezimmer (n)

فرهنگ فارسی هوشیار

گرمابه بانی

شغل گرمابه بان.


گرمابه

حمام، جائی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد


گرمابه بها

بخشش، انعام، اجرت، گرمابه

فرهنگ معین

گرمابه

(گَ بِ) (اِمر.) حمام، به ویژه حمام عمومی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

گرمابه

آبزن، حمام، تابخانه

معادل ابجد

گرمابه دار

473

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری