معنی گردنکشی

گردنکشی
معادل ابجد

گردنکشی در معادل ابجد

گردنکشی
  • 604
حل جدول

گردنکشی در حل جدول

لغت نامه دهخدا

گردنکشی در لغت نامه دهخدا

  • گردنکشی. [گ َ دَ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) تکبر. غرور. سرکشی. (آنندراج). خودستایی. خودخواهی. تمرد. عظمه. عظموت. عظامه. (منتهی الارب). عُتو. (منتهی الارب):
    جز از کهتری نیست آئین من
    مباد آز و گردنکشی دین من.
    فردوسی.
    چو من شادمانم تو شادان بزی
    که شادی و گردنکشی را سزی.
    فردوسی. و پیغمبران ما را خوار دارند و گردنکشی نمایند یکی را گردنکش تر بر ایشان. (قصص الانبیاء ص 179).
    غفلت اندر طاعت سلطان و حق گردنکشی است
    گردن گردنکشان را تیغ باید یا طناب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

گردنکشی در فرهنگ عمید

  • نافرمانی، یاغی‌گری: چو با سفله گویی به‌ لطف و خوشی / فزون گرددش کبر و گردنکشی (سعدی: ۱۸۱)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

گردنکشی در فارسی به انگلیسی

  • Defiance, Insurgence, Insurrection, Rebellion
فارسی به عربی

گردنکشی در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

گردنکشی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ شجاعت دلاوری، سرکشی طغیان عصیان، سرافرازی شهرت، تکبر غرور خودستایی: جز از کهتری نیست آیین من مباد آز و گردنکشی دین من. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید