معادل ابجد
گاز در معادل ابجد
گاز
- 28
حل جدول
گاز در حل جدول
- پارچه لطیف زخم بندی، از حالتهای ماده، به دندان گرفتن
- به دندان گرفتن
- پارچه لطیف زخم بندی
- پارچه لطیف زخم بندی، از حالت های ماده، به دندان گرفتن
مترادف و متضاد زبان فارسی
گاز در مترادف و متضاد زبان فارسی
- دندان، نیش، کلبتین، گازانبر، علف، بخار
فرهنگ معین
گاز در فرهنگ معین
- تور نازک و لطیف که برای بستن زخم به کار می رود، پدالی که در جلوی اتومبیل و در پیش پای راننده قرار دارد و با فشار دادن بر آن بنزین بیشتری به کاربراتور می رسد و اتومبیل سرعت بیشتری می گیرد. [خوانش: [فر. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
- قیچی، قیچی آهن بری، ابزاری آهنی مانند انبر که با آن میخ را از جایی که در آن فرو رفته است بیرون می کشند، دندان. [خوانش: (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
- (اِ.) علف، علف چاروا.
- (اِ.) گاژ، گاه.
- [فر.] (اِ.) بخار، ماده ای بی شکل، سیُال و قابل گسترش.
لغت نامه دهخدا
گاز در لغت نامه دهخدا
- گاز. (فرانسوی، اِ) فرانسوی مأخوذ از نام غزه موضعی در سوریه که پارچه ٔ مذکور در ذیل بدان منسوب است. جامه ٔ سخت نازک و لطیف و تابدار، بافته شده از پشم و ابریشم و غیره. توضیح بیشتر ...
-
گاز. (اِ) به هندی علف را گاز خوانند و بسیار باشد که پارسیان سین را به زا بدل کنند خواه از لغت خود، خواه از لغت دیگر، بلکه در عربی نیز اینگونه تبدیل آمده و این در اصل هندی گهاس است به های مخلوط التلفظ. چون تلفظ این ها درغیر هندی دشوار است آن «ها» را حذف کردند. (آنندراج) (غیاث). و به زبان هندی گاس خوانند. (جهانگیری).
چو پیله ز برگ خزان خورد گاز
همه تن شد انگشت و قی کرد باز.
نظامی.
|| علف چاروا. (برهان). توضیح بیشتر ...
- گاز. (فرانسوی، اِ) بخار. دم. جسمی هوایی که حجم و شکل معینی ندارد. صفت ممیزه ٔ آن خاصیت انبساط دائمی است. اگر به مایعی گرما بدهیم بتدریج انرژی و دامنه ٔ حرکت ذرات آن افزایش میباید. اگر انرژی بیش از میزان تأثیر نیروی ربایش ذرات مجاور باشد ملکولها ممکن است از منطقه ٔ خویش خارج شوند. فرض کنیم چنین ذره ای در سطح آزاد مایع باشد بمجرد خروج از مدار خویش از مایع خارج میشود و دیگر تحت تأثیر ربایش ملکولهای مجاور نیست. توضیح بیشتر ...
-
گاز. (اِ) مقراض بریدن طلا و نقره. مقراض. (صراح). مقراض موچنه. مقراض کاغذ: مفرض و مفراض، گاز که بدان آهن وسیم و زر تراشند. قِطاع. (منتهی الارب):
و یا چو گوشه و دینار جعفری بمثل
که کرده باشد صراف از او به گاز جدا.
منوچهری.
گر چنویک صیرفی بودی و بزازی یکی
دیبه و دینار نه مقراض دیدی و نه گاز.
منوچهری.
چون در بزیر پاره ٔ الماسم
چون زر پخته در دهن گازم.
مسعودسعد.
زر کانی کی روایی بیند ازروی کمال
تا تف و تابی نبیند زآتش و خایسک و گاز. توضیح بیشتر ...
- گاز. (اِ) صومعه ای که در سر کوه ساخته باشند، و به این معنی با کاف تازی هم آمده است. (برهان). به این معنی اصح کاز است. رجوع به کاز و کازه شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). توضیح بیشتر ...
-
گاز. (اِ) اخذ و جر. (برهان).
- گاز. (اِ) غار و مغاره ٔ کوه. (برهان). || جایی و سوراخی را نیز گویند که در کوه یا در زمین بکنند تا وقت ضرورت آدمی یا گوسفند در آنجا رود. (برهان). توضیح بیشتر ...
-
گاز. (اِ) بمعنی گاه است:
گر کند هیچ گاز وقت گریز
خیز ناگه به کوشش اندرمیز.
خسروی. توضیح بیشتر ...
-
گاز. (اِ) درخت صنوبر که ستون کنندش. (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی از صحاح الفرس). و در پهلوی گاس با سین است:
یکی چادری جوی پهن و دراز
بیاویز چادر ز بالای گاز.
ازرقی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
اصح کاز و کاژ است. توضیح بیشتر ...
- گاز. (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 170 هزارگزی جنوب کهنوج و 8 هزارگزی باختر راه مالرو و مارز به کهنوج. دارای 4 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
گاز در فرهنگ عمید
- تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن میگذارند، بغاز، پغاز، براز، فانه، پانه، پهانه، فهانه،. توضیح بیشتر ...
- پارچۀ لطیف، نازک، شبیه تور، و ضد عفونیشده که برای زخمبندی به کار میرود: گاز استریل،. توضیح بیشتر ...
-
(فیزیک) یکی از حالتهای سهگانۀ ماده که در آن مولکولها، میتوانند آزادانه حرکت کنند و حجم و شکل ثابتی ندارد، هر نوع مادۀ سیال و بیشکل که تمامی حجم ظرف را اشغال میکند و سطح آزاد ندارد،
(شیمی) [عامیانه] گاز طبیعی که به عنوان سوخت به کار میرود،
[عامیانه] وسیلهای برای پختوپز که گاز طبیعی را به گرما تبدیل میکند، اجاق گازو،
پدالی در خودرو،. توضیح بیشتر ...
-
فروبردن دندان در چیزی،
آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون میکشند، انبر، گازانبر: تو که در بند حرصوآز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی۱: ۴۴۰)،
* گاز زدن: (مصدر متعدی) دندان زدن، دندان به چیزی فروبردن،
* گاز گرفتن: (مصدر متعدی) عمل فروبردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
گاز در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
گاز در فارسی به انگلیسی
- Bite, Fume, Gas, Gauze, Nip, Snap, Tooth, Vapor
فارسی به ترکی
گاز در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
گاز در فارسی به عربی
- عضه، غاز
تعبیر خواب
گاز در تعبیر خواب
- ۱ـ استشمام بوی گاز در خواب، علامت آن است که بدبینی شما نسبت به دیگران باعث می شود با آنها رفتار ناعادلانه ای کنید. بعدها از رفتار خود پشیمان خواهید شد. اگر از بوی گاز در خواب احساس خفگی کنید، علامت آن است که در اثر سهل انگاری و ولخرجی به دردسر خواهید افتاد. اما اگر در خواب بتوانید از شیر بوی گاز خود را رها سازید، علامت آن است که بی آنکه خود بدانید دشمنانی دارید اگر متوجه آنا نشوید شما را نابود خواهند ساخت. توضیح بیشتر ...
ترکی به فارسی
گاز در ترکی به فارسی
- گاز 2- نفت
فرهنگ فارسی هوشیار
گاز در فرهنگ فارسی هوشیار
- بخار، دم، جسمی هوایی که حجم و شکل معینی ندارد، ماده ای که از ماده دیگر در حالت تبخیر جدا شود و در هوا پراکنده گردد و دارای شکل و فرم مخصوصی نباشد و نیز پارچه لطیفی شبیه تور که در زخم بندی بکار می رود. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
گاز در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
گاز در فارسی به آلمانی
- Benzin (n), Gas (n)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید