معنی کینه

کینه
معادل ابجد

کینه در معادل ابجد

کینه
  • 85
حل جدول

کینه در حل جدول

  • دشمنی، عداوتاعیان
مترادف و متضاد زبان فارسی

کینه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بغض، پدرکشتگی، تنفر، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کین، نفرت،
    (متضاد) محبت، مهر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

کینه در فرهنگ معین

  • (نِ) (اِ.) دشمنی، عداوت.
لغت نامه دهخدا

کینه در لغت نامه دهخدا

  • کینه. [ن َ / ن ِ] (اِ) به معنی بیمهری و عداوت و آزار کسی را در دل پوشیده داشتن باشد. (برهان). بغض و عداوت. کین. (آنندراج). دشمنی و عداوت و بدخواهی و آزار کسی در دل پنهان داشتن. (ناظم الاطباء). کین. دشمنی نهفته در دل. خصومت پنهانی و عداوت که از سوء رفتار یا گفتار کسی در دل گیرند. بغض. بغضاء. حقد. غل. حَنَق. ضِغْن. ضَغینه. ذَحل. اِحْنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    زبانی سخنگوی و دستی گشاده
    دلی هَمْش کینه هَمَش مهربانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کینه در فرهنگ عمید

  • دشمنی، عداوت، بغض،
    انتقام
    [قدیمی] جنگ،
    * کینه به دل گرفتن: احساس دشمنی پیدا کردن،
    * کینه خواستن (جستن، توختن): (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن،
    * کینه داشتن: (مصدر لازم) دشمنی داشتن،
    * کینه ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] جنگیدن،
    * کینهٴ شتری: [عامیانه، مجاز] کینۀ شدید و ماندگار،
    * کینه کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن،
    [قدیمی] جنگیدن،
    * کینه ورزیدن: (مصدر متعدی)
    دشمنی ورزیدن،
    انتقام جستن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

کینه در فارسی به انگلیسی

  • Animus, Hatred, Hostility, Rancor, Rancour, Spite, Virulence
فارسی به عربی

کینه در فارسی به عربی

  • ثار، حقد، عداوه، کراهیه، نکایه، إحْنه
گویش مازندرانی

کینه در گویش مازندرانی

  • چوبی که روی دستگاه گاو آهن سوار کنند، ته هر چیز، قنداق تفنگ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

کینه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بغض، کین، دشمنی، عداوت، بدخواهی و آزار کسی در دل پنهان داشتن
فارسی به ایتالیایی

کینه در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

کینه در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

کینه در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید