معنی کیالک
لغت نامه دهخدا
کیالک. [ل َ] (اِ) کیلک. کیلو. زالزالک. (فرهنگ فارسی معین). زالزالک. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قسمی از ولیک را در شیراز کیالک نامند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک شود. || توت فرنگی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ فارسی هوشیار
زالزالک
فارسی به عربی
زعرور
خواص گیاهان دارویی
تصفیه کننده وتنظیم کننده جریان خون، دافع سکسکه و سرگیجه، مانه روی دادن عواقب زیادی کلسترول خون و نتگ شدن رگها. استعمال خارجی: در انفارکتوس و کمپرس در ناحیه قلب و ناراحتی های ریوی موثر است. قبل از غذا با یک لیوان آب سرد میل شود.
فنلاندی به فارسی
خفچه , کیالک , درخت کویچ , ولیک.
عربی به فارسی
خفچه , کیالک , درخت کویچ , ولیک
اسپانیایی به فارسی
خفچه، کیالک، درخت کویچ، ولیک.
سوئدی به فارسی
خفچه، کیالک، درخت کویچ، ولیک،
ایتالیایی به فارسی
(گ.ش.) خفچه , کیالک , درخت کویچ , ولیک.
bacca;(in speech) esitazione[noun]
پرچین , حصار , محوطه , (گ.ش.) کویج , کیالک , میوه ولیک ,ملا ولیک , چیز بی ارزش , گیرکردن , من من کردن , گیردرصحبت , درنگ , فرمان حرکت (به یک دسته یاتیم) دادن , گله گوسفند وغیره , دست چپ رفتن , دست چپ بردن , به دست چپ , دست چپ برو.
معادل ابجد
81