معنی کوکو

کوکو
معادل ابجد

کوکو در معادل ابجد

کوکو
  • 52
حل جدول

کوکو در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

کوکو در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

کوکو در فرهنگ معین

  • (اِ. ) غذایی که از سرخ کردن سبزی ها، سیب زمینی با تخم مرغ تهیه می شود. توضیح بیشتر ...
  • (اِ.) فاخته، آواز و صدای فاخته.
لغت نامه دهخدا

کوکو در لغت نامه دهخدا

  • کوکو. (اِ صوت) صدا و آواز فاخته را گویند. (برهان). آواز فاخته مثل پوپو آواز هدهد، و با لفظ زدن و کردن مستعمل. (آنندراج). آواز و صدای فاخته. (ناظم الاطباء). اسم صوت کوکو. حکایت صوت کوکو. آواز فاخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای
    بنشسته همی گفت که کوکو کوکو.
    خیام (از فرهنگ فارسی معین).
    آن خواجه که خویش را هلاکو می گفت
    وز کبر سخن به چشم و ابرو می گفت
    بر کنگره ٔسرای او فاخته ای
    دیدم که نشسته بود و کوکو می گفت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کوکو در فرهنگ عمید

  • نوعی خوراک که سبزی یا سیب‌زمینی کوبیده را با سفیده و زردۀ تخم‌مرغ مخلوط کرده و بعد در روغن سرخ می‌کنند،. توضیح بیشتر ...
ترکی به فارسی

کوکو در ترکی به فارسی

گویش مازندرانی

کوکو در گویش مازندرانی

  • در فارسی نیز کوکو گویند، که انواع آن شامل کوکو سبزی، کوکوری. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

کوکو در فرهنگ فارسی هوشیار

  • صدا و آواز فاخته مانند آواز هدهد را گویند
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید