معنی کوچیدن

فرهنگ عمید

کوچیدن

روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا، کوچ کردن،


ترحال

کوچ کردن، کوچیدن،

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

کوچیدن

کوچیدن. [دَ] (مص) کوچ کردن. رحلت کردن. (فرهنگ فارسی معین). رفتن ایل و طایفه ای از منزلی برای منزل گرفتن در جای دیگر. از جایی به جایی نقل کردن بنه و کسان. رحلت. ارتحال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
وفا چو دید که انصاف از جهان کوچید
فغان ز سینه برآورد و گفت کو پدرم.
فوقی یزدی (از آنندراج).
و رجوع به کوچ و کوچ کردن شود.

فرهنگ معین

کوچیدن

(دَ) (مص ل.) کوچ کردن.


رحیل

(رَ) [ع.] (مص ل.) کوچ کردن، کوچیدن.

حل جدول

کوچیدن

مهاجرت

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

کوچیدن

کوچ کردن، راهی شدن جماعتی از شهری به شهر دیگر

فارسی به آلمانی

کوچیدن

Abwandern, Wandern

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انگلیسی به فارسی

migrate

کوچیدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

رحیل

سفر، عزیمت، کوچ، کوچیدن، مسافرت، هجرت

آلمانی به فارسی

abwandern

کوچیدن , کوچ کردن , مهاجرت کردن.


Wandern

کوچیدن , کوچ کردن , مهاجرت کردن.

معادل ابجد

کوچیدن

93

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری