معنی کوچی

لغت نامه دهخدا

کوچی

کوچی. [ک ُ] (اِ) کوچ. لرک. نام درختی است در جنگلهای مازندران و گیلان. (از جنگل شناسی کریم ساعی ص 186). رجوع به کوچ و لرک شود.

کوچی. (اِخ) دومین از خانان آق اردو از خاندان اردا (679-701 هَ. ق.). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از خانان آق اردو است که موفق شد نواحی غزنه و بامیان را که گاهی مطیع اولوس جغتای و زمانی به دست ایلخانان ایران بوده به تصرف خود بیاورد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 202).


نظرآباد

نظرآباد. [ن َ ظَ] (اِخ) ده کوچی است از دهستان شیبکوه بخش مرکزی شهرستان فسا. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.


کوچکلوک

کوچکلوک. [] (اِخ) کوچی خان. فرزند ارشد شیبک خان. از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است. وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین).


کهل

کهل. [ک ُ / ک ُ هَُ] (اِ) درختی جنگلی در لاهیجان، و نام دیگر آن لارک و لرک است. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوچی یا کوچ، در لاهیجان و دیلمان و شهسوار، کُهُل در رامسر، «سیاکهل »، در مازندران و گرگان، لرک و لارک و در مینودشت، قرقره. (جنگل شناسی ساعی ص 186).


آق اردو

آق اردو. [اُ] (اِخ) نام طایفه ای که از 1226 تا 1428 م. بر دشت قبچاق شرقی یعنی جانب مغرب سیراردو تسلط داشته اند، مقابل گوگ [کبود]اردو که نام قسمت دست چپ قبائل مطیع باتو بود. قبایل آق اردو همیشه بر طوائف گوگ اردو چیره بودند و گاهی نیز بر سایر شعب متمدن خاندان باتو در دوره ٔ ضعف آنان دست اندازی می کردند. در این قبیله ریاست از پدر بپسر ارث میرسیده است. یکی از رؤسای آق اردو موسوم به کوچی، تا نواحی غزنه و بامیان را نیز متصرف شده و اوروس خان نخستین خان این خاندان چند کرت سپاه امیرتیمور را شکست داده است. در زمان توقتمش نفاق دیرینه ٔ قبایل آق اردو با گوگ اردو از میان برخاست و این دو طائفه در تحت لواء توقتمش یکی شده بروسیه لشکرکشیده و مسکو را مسخّر کرده و امر بغارت داده اند.

فارسی به انگلیسی

کوچی‌

Immigrant

حل جدول

کوچی

درختی در جنگل‌های شمال

درختی در جنگل های شمال


درختی در جنگل های شمال

کوچی


درختی در جنگل‌های شمال

کوچی

فرهنگ فارسی هوشیار

قوزقره

پارسی است گوزغره کوچی در انگلیسی از گیاهان


قزقره

ک لرگ کوچی (گویش گیلکی) از گیاهان (اسم) لرک.


لرخ

(اسم) درختی از تیره گردو که دارای میوه ای کوچک است و در طرفین میوه دوباله خمیده قرار دارد. این درخت در اکثر جنگلهای شمال ایران میروید و در باغها و پارک ها بعنوان درخت زینتی نیز کشت میشود و در غالب جنگلهای نواحی معتدل و گرم فراوان است لرخ کوچی دله کوچی موتال متول مولول کهل سیاه کهل قرقره کوچ.


لرگ

(اسم) درختی از تیره گردو که دارای میوه ای کوچک است و در طرفین میوه دوباله خمیده قرار دارد. این درخت در اکثر جنگلهای شمال ایران میروید و در باغها و پارک ها بعنوان درخت زینتی نیز کشت میشود و در غالب جنگلهای نواحی معتدل و گرم فراوان است لرخ کوچی دله کوچی موتال متول مولول کهل سیاه کهل قرقره کوچ.

مترادف و متضاد زبان فارسی

چادرنشین

خیمه‌نشین، ایلات، بیابان‌نشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر، بادیه‌نشین، بدوی،
(متضاد) شهرنشین، متمدن، کوچ‌نشین، کوچگر، کوچی

معادل ابجد

کوچی

39

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری