معنی کوچه.

فرهنگ فارسی هوشیار

کوچه

‎ محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن. از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن. یا کوچه را عوض کردن. اشتباه کردن.


کوچه پس کوچه

(اسم) کوچه های پیاپی و متوالی: قدم زدن با یک زن بیگانه در کوچه پس کوچه های شهر البته کاری نبود که بی ترس و تشویش انجام یابد.

لغت نامه دهخدا

کوچه

کوچه. [چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) محله و برزن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعضی گویند به معنی برزن است که به عرب محله خوانند. (برهان).محله ٔ کوچک. برزن. (فرهنگ فارسی معین):
پس در این کوچه نیست راه شما
راه اگر هست، هست آه شما.
سنائی.
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
مولوی.
ای که از کوچه ٔ معشوقه ٔ ما می گذری
با خبر باش که سر می شکند دیوارش.
حافظ.
|| خیابان. (فرهنگ فارسی معین): در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین). || راه کوچک و تنگ را گویند، چه راه بزرگ و فراخ را کو و کوی خوانند. (برهان). راه کوچک و دراز. (آنندراج).مصغر کو، یعنی راه کوچک و تنگ. (ناظم الاطباء). راه تنگ و باریک در شهر یا ده. (فرهنگ فارسی معین). چندان برف بود در صحرا که کس اندازه ندانست و از پیشتر نامه رفته بود به بوعلی کوتوال تا حشر بیرون کند و راه بروبند و کرده بودند که اگر نروفته بودندی ممکن نبودی که کسی بتوانستی رفت و راست به کوچه ای مانست از رباط محمد سلطان تا شهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 534). تا چهار دانگ نیشابور کوچه ها و محلات بسیار بود. (عالم آرا ص 218).
- خود را به کوچه علی چپ زدن، در تداول عامه، از موضوع مورد بحث به موضوع دیگر پرداختن. (فرهنگ فارسی معین).
- || تجاهل کردن. (فرهنگ فارسی معین). برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. (امثال و حکم).
- کوچه ٔ آشتی کنان، کوچه ای تنگ که دو تن از آن به سختی گذرند. (از امثال و حکم).
- کوچه ٔ باستان، کنایه از دنیا و عالم است. (برهان) (آنندراج).
- کوچه ٔ بن بست، کوچه ٔ سربست. (آنندراج). کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه به خارج ندارد. کوچه ٔ بن بسته. (فرهنگ فارسی معین). معبر مابین خانه ها که دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء).
- کوچه ٔ بن بسته. رجوع به ترکیب قبل شود:
دل مرا ز خم زلف او رهایی نیست
به درز کوچه ٔ بن بسته هیچکس نزده ست.
صائب (از آنندراج).
- کوچه پس کوچه، کوچه های خرد و بزرگ بسیار و مربوط به یکدیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوچه ٔ خطر، بمعنی کوچه ٔ باستان است که عالم و دنیا باشد. (برهان). کنایه از عالم. دنیا. (فرهنگ فارسی معین):
دانم که کوچ کردی از این کوچه ٔ خطر
ره بر چهار سوی امان چون گذاشتی.
خاقانی.
- کوچه ٔ خموشان، گورستان. (از آنندراج). قبرستان. (غیاث):
یاد شهادت عشق در کوچه ٔ خموشان
کآسودگی ز ما برد غوغای زندگانی.
ملاطغرا (از آنندراج).
- کوچه را عوض کردن، در تداول عامه، اشتباه کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- کوچه ٔ سلامت، کوچه ای که برای گرفتن قلعه زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند. (آنندراج). خندقی باشد بسیار کج و پرپیچ که اهل محاصره از میان مورچال خود در پناه کجی هایش به قرب قلعه ٔ غنیم می رسند. (غیاث):
دیوانه شو که عشرت دیوانه ٔ جهان
در کوچه ٔ سلامت زنجیر بوده است.
صائب (از آنندراج).
به دور حصن محبت که منزل خطر است
میان گور بود کوچه ٔ سلامت ما.
علی خراسانی (از آنندراج).
- کوچه غلط دادن، اغراء و اضلال کردن. (از امثال و حکم). فریفتن. سردرگم کردن: اتفاق خیر را خبر از من پرسیدند... دست و پای از کار نبرده آن دو شب کور را کوچه ٔ غلط دادم و هم از آنجا از راه دیگر متوجه ماردین شدم. (نفثه المصدورزیدری).
- کوچه ٔ نسیه خورها، بیراهه و کم آمد و شد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
خاک کوچه برای باد سودا خوب است، به نکوهش، به زنان که بیرون رفتن از خانه را دوست گیرند، گفته می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کوچه. [چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان میرعبدی که در بخش دستیاری شهرستان چاه بهار واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کوچه. [چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان کنگاور که در بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


پس کوچه

پس کوچه. [پ َ چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) کوچه ٔ کوچکتری که به کوچه ٔ دیگر پیوسته است.

فرهنگ عمید

کوچه

راه باریک میان شهر یا ده،
* کوچه دادن: (مصدر لازم) [مجاز] راه باز کردن مردم برای عبور کسی، راه دادن،

تعبیر خواب

کوچه

اگر در خواب ببینیم که در کوچه ای ناشناس و مجهول هستیم باسئوالی رو به رو می شویم که فکر ما را به خود مشغول می دارد. اگر در خواب خود را در کوچه ای دراز و تنگ ببینیم در راه رسیدن به هدف باز می مانیم. اگر ببینیم کوچه ای است که خانه های خوب در اطراف آن هست یا مردمی خوب آن جا زندگی می کنند خوب است زیرا خواب ما می گوید با مردی نیکنام برخورد می کنیم و اگر خانه ها خراب و ویرانه بود یا مردمی بد در آن جا بودند تعبیر خلاف آن است. اگر کوچه ناهموار بود راه آینده ما دشوار خواهد بود و اگر هموار بود به سرعت پیشرفت می کنیم. - منوچهر مطیعی تهرانی


۱ـ خواب کوچه نشان می دهد که اقبال گذشته همراه شما نخواهد بود و گرفتار پریشانی و اضطراب خواهید شد.

۲ـ اگر زن جوانی خواب ببیند در کوچه ای تاریک سرگردان شده است، هشداری است برای او تا از برخی رفاقتها چشم بپوشد، زیرا این دوستی ها تبدیل به بی آبرویی او خواهد شد. - آنلی بیتون

حل جدول

کوچه پس کوچه

کوچه های تنگ و گشاد و بلند و کوتاه که به هم راه دارند


کوچه.

ددر

فرهنگ معین

کوچه

(چِ) (اِمصغ.) کوی، محل عبور و مرور.، خود رابه ~ی علی چپ زدن کنایه از: خود را به نادانی و نشنیدن و بیراهه زدن.


پس کوچه

(~. چِ) (اِ.) کوچه فرعی.

فارسی به عربی

کوچه

شارع، طریق، ممر

فارسی به ایتالیایی

کوچه

vicolo

معادل ابجد

کوچه.

34

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری