معنی کوهها
حل جدول
جبال
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی آزاد
لغت نامه دهخدا
تدکدک. [ت َ دَ دُ] (ع مص) دکاوات شدن کوهها. (منتهی الارب). از هم پاشیدن کوهها و نرم شدن خاک و هموار شدن زمین. (از ناظم الاطباء). تهدم کوهها. (اقرب الموارد) (المنجد).
تروس
تروس. [ت ُ] (اِخ) رشته کوهی است در ترکیه که بدریای روم مشرف است. این رشته کوهها که قسمت جنوبی ساتراپی کاپادس را تشکیل می داده (آسیای صغیر)، ایالت سوریه از شمال باین کوهها محدود بوده است.
تطوید
تطوید. [ت َطْ] (ع مص) بسی فاوا گشتن در کوهها و خفتن و مست گردانیدن شراب. (تاج المصادر بیهقی). سرگردان گردیدن و رفتن و درآمدن در کوهها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطود. تطویف. (اقرب الموارد).
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
37