معنی کورک

کورک
معادل ابجد

کورک در معادل ابجد

کورک
  • 246
حل جدول

کورک در حل جدول

فرهنگ معین

کورک در فرهنگ معین

  • (رَ) (اِ.) تورم و التهاب و قرمزی و جمع شدن چرک در زیر پوست.
لغت نامه دهخدا

کورک در لغت نامه دهخدا

  • کورک. [ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ] (اِ مصغر) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان). به معنی کورزه است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک، پسوند تصغیر). با کورزه و کورز مقایسه شود، به شیرازی «کورک کازرونی ». (از حاشیه ٔبرهان چ معین). رجوع به کَبَر، کَوَر، کورز و کورزه شود. توضیح بیشتر ...
  • کورک. [رَ] (اِ) در تداول عامه، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته ٔ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است. دمل کوچک. دانه ٔ چرکی. (فرهنگ فارسی معین). دمل کوچک. دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازدمل، درد و سوزش دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دمل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
  • کورک. [ک َ وَ / ک َ رَ] (اِخ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. (برهان). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). توضیح بیشتر ...
  • کورک. [ک َ وَ / ک َ / کُو رَ] (اِخ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک، گبرک. (حاشیه ٔ برهان چ معین). و رجوع به گبر شود. توضیح بیشتر ...
  • کورک. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان چرداول که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). توضیح بیشتر ...
  • کورک. [کُرْ] (اِخ) شهر و بندری است درایرلند که 77900 تن سکنه دارد. در این شهر، صنایع فولاد و کشتی سازی و تصفیه ٔ نفت دایر است. (از لاروس). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کورک در فرهنگ عمید

  • برجستگی سرخ‌رنگ شبیه دمل که روی پوست ایجاد می‌شود،
فارسی به انگلیسی

کورک در فارسی به انگلیسی

  • Abscess, Boil, Pimple, Pustule, Wheal
فارسی به عربی

کورک در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

کورک در گویش مازندرانی

  • غده ی چرکین در بدن – کورک – آبسه – دمل – زخم سربسته
فرهنگ فارسی هوشیار

کورک در فرهنگ فارسی هوشیار

  • جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند (اسم) میوه و بار کور (کبر) . (اسم) جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

کورک در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

کورک در فارسی به آلمانی

  • Beule (f), Kochen, Schwären (m), Sieden, Pickel (m)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید