معنی کوره

کوره
معادل ابجد

کوره در معادل ابجد

کوره
  • 231
حل جدول

کوره در حل جدول

  • آتشدان
  • محفظه‌ای برای ذوب فلزات، محفظه‌ای در بخاری و آب‌گرمکن، آتشخانه. توضیح بیشتر ...
  • آتشدان سرپوشیده، تون حمام، کانون آتش‌فروزی آهنگران
  • آتشدان، آتشدان سرپوشیده، تون حمام، کانون آتشفروزی آهنگران، محفظه ای برای ذوب فلزات، محفظه ای در بخاری و آبگرمکن، آتشخانه. توضیح بیشتر ...
مترادف و متضاد زبان فارسی

کوره در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آتشگاه، تنور، شهرستان، شهر، ناحیه، آبکند، مسیل
فرهنگ معین

کوره در فرهنگ معین

  • ده (~. دِ) (اِمر.) ده کم جمعیت که چندان آبادی نداشته باشد.
  • (رِ) (اِ.) بخش، قسمتی از مملکت. خره و خوره هم گفته می شود.
  • (~. ) (اِ. ) آتشدان، تنور، اجاق سرپوشیده. ،از ~ دررفتن کنایه از: سخت خشمگین شدن. توضیح بیشتر ...
  • راه (~.) (اِمر.) راه باریک و ناهموار.
لغت نامه دهخدا

کوره در لغت نامه دهخدا

  • کوره. [ک َ / کُو رَ / رِ] (اِ) زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد و بدان سبب گودها در آن بهم رسیده و پر گل و لای باشد. (برهان). زمینی که سیلاب آن را کنده و پست و بلند گشته و پر گل و لای باشد. (ناظم الاطباء). سیلاب کنده و زمین گوشده و گل در او مانده. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی):
    دلش نگیرد زین کوه و دشت و بیشه و رود
    سرش نپیچد زین آب کند و کوره و حر.
    عنصری.
    || سیلاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || صدف و کرم که سیل آورده باشد. توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رَ / رِ] (معرب، اِ) کوره. معرب خره. شهرستان. (از برهان). شهرستان. ج، کُوَر. (منتهی الارب). مدینه. (اقرب الموارد). بمعنی بلد. معرب خره. بلوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهرستان. (آنندراج). شهرستان و ناحیه. (فرهنگ فارسی معین). یاقوت در معجم البلدان از حمزه ٔ اصفهانی آرد: کوره فارسی است. و ظاهراً این نام در پارسی قدیم «خوره » با خاء نقطه دار بوده، زیرا ما نام دو کوره ٔ فارسی رااز روزگار ساسانیان داریم که تا قرن هفتم و هشتم هجری، «اردشیر خره » و «قباد خره » خوانده می شدند. توضیح بیشتر ...
  • کوره. [ک ِ رَ] (هندی، اِ) کادی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کادی شود. توضیح بیشتر ...
  • کوره. [ک ِ وِ رِ / ک َ وَ رِ] (اِ) همان کبره است. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). رجوع به کبره، کبره بستن و دیگر ترکیب های این کلمه شود. توضیح بیشتر ...
  • کوره. [] (اِ) به نقل حدودالعالم از مسکوکاتی بوده است که در سلابور از شهرهای هندوستان رایج بوده است. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 70). توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رَ / رِ] (اِخ) از معادن آهن است در ولایت طارمین و قزوین. (از نزههالقلوب چ لیدن ص 202). توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رِ] (اِخ) دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 308 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رِ] (اِخ) دهی از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رَ / رِ] (اِ) آتشگاه آهنگری و مسگری. (برهان). به معنی آتشدان زرگر و آهنگر و امثال آنها. (آنندراج). آتشگاه آهنگری و مسگری و زرگری و جز آن. (ناظم الاطباء). آتشدان آهنگر. کلانه ٔ آهنگر. تنور آهنگر. اتون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اوراق مانوی (پهلوی) کورک (تنور، کوره)، اکدی کورو و در عربی «کور. کوره ٔ آهنگران از گل » و مقایسه شود با گیلکی کوری (اجاقهای گلی). (حاشیه ٔ برهان چ معین):
    و هرگه که تیره بگردد جهان
    بسوزد چو کوره شودبادغر. توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رَ / رِ] (ص) کور حقیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کور معهود: شیطان کوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || هر چیز خرد و دقیق و کوچک. (ناظم الاطباء). سخت خرد. سخت ناچیز: ده کوره ستاره کوره. نخودچی کوره. (نخودچی سخت و ریز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). توضیح بیشتر ...
  • کوره. [رِ] (اِخ) دهی از دهستان میان ولایت که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 142 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کوره در فرهنگ عمید

  • آتشدان، جای افروختن آتش،
    جای گداختن شیشه یا آهن،
    جای پختن سفال، آجر، و گچ، پزاوه، داش،. توضیح بیشتر ...
  • خُرد، کوچک، ناچیز: ده‌کوره،
  • ناحیه، شهرستان،
فارسی به انگلیسی

کوره در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

کوره در فارسی به عربی

  • طباخ، فرن، مدخنه
تعبیر خواب

کوره در تعبیر خواب


  • ۱ـ دیدن کوره روشن در خواب، نشانه سعادت و خوشبختی است. اما اگر کوره ای خاموش و خراب در خواب ببینید، نشانه آن است که با فرزندان مشکل پیدا خواهید کرد.

    ۲ـ اگر خواب ببینید در کوره ای می افتید، نشانه آن است که رقیبی در کشمکش کار شما را شکست می دهد - آنلی بیتون. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

کوره در گویش مازندرانی

  • لایه ی چرک، کوره ی آتش، بخاری
  • محل افروختن آتش آهنگران و هر چیزی که آتش را در آن جز به قصد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

کوره در فرهنگ فارسی هوشیار

  • آتشگاه آهنگری و مسگری و بمعنی بخش و حصه
فارسی به آلمانی

کوره در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید