معنی کود

لغت نامه دهخدا

کود

کود. [ک َ] (ع اِ) کوده. (از اقرب الموارد). رجوع به کوده شود.

کود. (اِخ) دهی از بخش پشت آب که در شهرستان زابل واقع است و 1309 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کود. [ک َ وُ] (ص) مخفف کبود است و آن رنگی باشد معروف. (برهان). کبود. (ناظم الاطباء). کبود. کوود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کبود شود.

کود. (اِ) توده و خرمن غله را گویند. (برهان). خرمن را گویند. (آنندراج). توده و انبار غله. (ناظم الاطباء). توده ٔ غله. خرمن غله. (فرهنگ فارسی معین). || باری که بر زمین زراعت ریزند تا زمین قوت گیرد و زراعت خوب آید. (برهان). خاکروبه که برای قوت مزرعه جمع کرده به باغ و فالیز برند، چنانکه گویند فلان باغ و فالیز را کود بدهند تا قوت گیرد. (آنندراج). آنچه در کشت زار ریزند تا زمین نیرو گیرد و زراعت خوب حاصل آید و کوت نیز گویند. در اوستایی، کوث ودر سانسکریت، گوثه به معنی گُه، پس لغتاً به معنی پلیدی آدمی و جانوران است که جهت قوت بر زمین زراعتی ریزند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). مواد مفید که جهت ازدیاد برداشت محصول زراعتی یا به دست آوردن نوع بهتر از محصولات به زمین دهند. (فرهنگ فارسی معین). کوت.رشوه. انبار. نیرو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کود شیمیایی، ماده ای از ترکیبات شیمیایی (شوره، آهک، گرد استخوان و غیره) که برای تقویت خاک زراعت ترتیب دهند. (فرهنگ فارسی معین). کود مصنوعی.
- کود مصنوعی. رجوع به ترکیب قبل شود.
|| (ص) ترجمه ٔ مجموعه هم هست که در مقابل پراکنده است. (برهان). مجموعه و جمعکرده شده و فراهم آورده. ضد پراکنده. (ناظم الاطباء).جمعشده. مجموع. (فرهنگ فارسی معین):
رازْیانج بادیان، سُک بوی خوش، اذخِر فریز
نَثْر و شَتّی ̍ راپراکنده شمر، مجموع کود.
ابونصر فراهی (نصاب الصبیان).
|| پر با برآمدگی از لب ظرف، مقابل سیله و مقابل سرخالی. کوت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوت شود.

کود. [ک َ] (ع مص) بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). منع کردن. (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به کاری از برای شروع کردن در آن. (ترجمان القرآن). نزدیک آمدن کاری که شود، مَکاد و مَکاده مثله. یقال: کاد یفعل و کید یفعل، ای قارب و لم یفعل. (منتهی الارب) (آنندراج). کاد یفعل و یکاد کوداً و مکاداً و مکادهً؛ نزدیک شد که بکند و نکرد و آن از افعال مقاربه است، مبتدا را مرفوع و خبر را منصوب می کند. (از اقرب الموارد).


کود دادن

کود دادن. [دا دَ] (مص مرکب) ریختن کود به زمین برای ازدیاد محصول زراعتی یا به دست آوردن نوع بهتر از محصولات و رجوع به کود شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کود

رشوه، کوت

فارسی به ترکی

تعبیر خواب

کود


دیدن کود در خواب، علامت خیر و برکت فراوان است. - آنلی بیتون

فرهنگ فارسی هوشیار

کود

توده و خرمن غله را گویند

فارسی به ایتالیایی

کود

letame

fertilizzante

فرهنگ عمید

کود

تودۀ چیزی، خرمن، کوت،
سرگین چهارپایان یا خاک‌روبه، زباله، علف‌های پوسیده، و سایر مواد که برای قوت دادن زمین در مزارع می‌ریزند، بار،
* کود شیمیایی: (کشاورزی) کود مصنوعی که از شوره، آمونیاک، آهک، گرد استخوان و برخی مواد دیگر برای زراعت درست می‌کنند،

فرهنگ معین

کود

(اِ.) هر یک از مواردی که به طور طبیعی مثل پهن چهارپایان یا مصنوعی مثل انواع کود شیمیایی برای تقویت و رشد گیاه به طور مصنوعی به خاک اضافه می شود.

گویش مازندرانی

کود کود

واژه ای که برای خواندن و صدا زدن سگ به کار رود – لفظی که به...


کود

لبریز – پر

حل جدول

کود

غذای زمین

تقویتی گیاه، غذای زمین

فارسی به انگلیسی

کود

Compost, Dung, Fertilizer, Manure, Ordure

فارسی به عربی

کود

روث، مخصب، وحل

معادل ابجد

کود

30

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری