معادل ابجد
کو در معادل ابجد
کو
- 26
حل جدول
کو در حل جدول
فرهنگ معین
کو در فرهنگ معین
- [په.] (ق. استفهام. ادات پرسش) کجا.
- زیرک، دانشمند، پهلوان، دلیر. [خوانش: (کُ) (ص.)]
لغت نامه دهخدا
کو در لغت نامه دهخدا
-
کو. [ک َ / ک ُ] (ص) زیرک و عاقل. (برهان). زیرک و خردمند. (آنندراج). زیرک و خردمند و با وقوف و هوشیار. (ناظم الاطباء). زیرک و هوشیار. (فرهنگ فارسی معین):
کو نبود آنکه دن پرستد هرگز
دن که پرستد مگر که جاهل و کودن.
ناصرخسرو.
|| (اِ) توانایی و قدرت. || قامت و قد و اندام. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
-
کو. (اِ) راه فراخ و بزرگ را گویند که شاهراه باشد. (برهان). شاهراه. (ناظم الاطباء). || کوی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مخفف کوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محله. (غیاث):
آن سگی در کو گدایی کور دید
حمله می آورد و دلقش می درید.
مولوی.
دگر روز شد گرد هر کو دوان
عسل بر سر و سرکه بر ابروان.
سعدی.
- کوبه کو، محله به محله. کوی به کوی. (فرهنگ فارسی معین):
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی دوانم کو به کو.
مولوی. توضیح بیشتر ...
- کو. (ق، ادات پرسش) کجاست ؟ (فرهنگ فارسی معین). در چه جاست ؟ اَین َ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پهلوی، کو (=کجا). اوستایی، کو. فرق میان کو و کجا این است که بعد از کجا کلمه ٔ «است » و «هست » آید ولی کو بدون آنها استعمال شود و دیگر آنکه استعمال کجا عام است و کو مخصوص مفرد مغایب است و «من کو» و «شما کو» و غیر آن صحیح نیست. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). «کو»مانند «کجا» در مکان استعمال شود. ولی فرق میان «کو» و «کجا» از این قرار است: الف - «کو» معمولاً به جای جمله ٔ فعلیه بکار می رود؛ کتاب کو؟ حسن کو؟ اما «کجا» غالباً با فعل آید؛ کتاب کجاست ؟ حسن کجا بود؟ ولی گاه جایز است که فعل «کجا» حذف شود. توضیح بیشتر ...
-
کو. (موصول + ضمیر) مخفف که او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که او. که وی. (فرهنگ فارسی معین):
راهی کو راست است بگزین ای دوست
دورشو از راه بی کرانه و ترفنج.
رودکی.
خشم آمدش و هم آنگه گفت ویک
خواست کو را برکند از دیده کیک.
رودکی (احوال و اشعار ص 1088).
رودکی چنگ برگرفت و نواخت
باده انداز کو سرود انداخت.
رودکی.
پنداشت همی حاسد کوبازنیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.
رودکی.
دلی کو پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوق درمان بود. توضیح بیشتر ...
- کو. [ک َوو] (ع اِ) روزن خانه. کوه [ک َوْ وَ / ک ُوْ وَ]. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و این مذکر است. فیقال: هوالکو. (از اقرب الموارد). مذکر آید. (ناظم الاطباء). یا تذکیر جهت روزن کلان است وتأنیث جهت روزن خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کوه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
کو در فرهنگ عمید
- کجاست؟: کو شد آن دعوی دوازدهفن / وآن همه مردی، ای نه مرد و نه زن (نظامی۴: ۶۵۲)،. توضیح بیشتر ...
- که او،
- کوی
فارسی به انگلیسی
کو در فارسی به انگلیسی
فارسی به ترکی
کو در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
کو در فارسی به عربی
گویش مازندرانی
کو در گویش مازندرانی
- کوه ییلاق
- از اصوات مورد کاربرد در دامداری سنتی
- یکی از فنون کشتی گیله مردی که اجرای آن با پا صورت گیرد
فرهنگ فارسی هوشیار
کو در فرهنگ فارسی هوشیار
- مخفف که او، که وی کجاست؟ در چه جاست ؟
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید